هو
«توحد» به معنای آن است که انسان یکتایی پیدا کند و غیر خودش را الغا نماید تا بهتر به مقصودش برسد . سرگرمی به بدن و حواشی بدن انسان را از کمال باز می دارد.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه
همچنان در بند اقلیم دگر
آری اینها حجاب شده و نمی گذارد که تو بال و پر در بیاوری، و دیگری که اینها را ندارد میبینی که چه بال و پر چه سیرها و چه باغها دارد.
این سرا و باغ تو زندان توست
ملک و مال تو بلای جان توست
ولی اگر اینها را را رهاندی و گام به سوی کمال برداشتی آن وقت است که باید گفت:
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس لذت نخوانی
هر صدایی که تو را بالا کشد
آن صدایی دان که از بالا رسد
الآن از حصول ضد کمال خود رنج نمیبرد. از خیالهای منفی و درنده خویی و جهات دیگرش رنج نمیبرد " فَاعْلَمْ أَنَّ ذَلكَ مِنْكَ لا مِنْهُ " ، مِنْكَ ، لا مِنْهُ، علت آن از خودت هست از ناحیه کمال نیست (ضمیر «منه» به کمال راجع است) و برخی از اسباب این حالت در تو وجود دارد.
اگر معقولات برای انسان کمال به شمار می آید چرا نفس اشتیاقی برای تحصیل و دستیابی به آن ندارد و از اینکه به آن مسائل نادان است رنجی نمی برد؟ علتش آن است که این اضداد مُستمرّة الوجود شده اند انسان به اینها خو کرده است و این جهل، نسیان و غفلت از خود برای او طبیعت ثانوی شده است مثل کسی که به بیماری ممتدی مبتلاست و کم کم به آن بیماری خو کرده است و این بیماری او را غافل ساخته است و لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ؛ همچون کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند و خدا نیز به خود فراموشی گرفتارشان ساخت.
📖شرح اشارات و تنبیهات/نمط هشتم_ص۹۴
👤استاد علامه حسن زاده ی آملی
@TohideSamadi