؛
نه آنکه دهانم خاک ، سینهام چاک و دست و پایم از نخیلِ تو کوتاه ، بخواهم ناسپاسی کنم و به حقیقتِ معنا خوش بخت و شیرین کام نباشم !
اما از ما پیاله های کوچکمان را بپذیر که وقتی نامت می آید ، سرریز میشویم. این جانها تاب عظمتش را ندارند. این اشکها از غم نیست ، همگی تویی که از چشممان شره میکنی و گناه و سیاهی از صورتمان پاک میکنی ..