مجري: در پويانمايي خيالي و فانتزي بودن، يكي از اصول و امتيازات است. خوب شما مي‌فرماييد اين خيالي بودن از اصل اشتباه است يا اگر بتوانيم كودك را به فضاي خيالي ببريم و چيزهايي را به او ياد دهيم و بعد به دنياي رئال و واقعي بازگردد اين اشكال ندارد؟ صِرف خيالي بودن اشتباه است يا اگر اين تلفيق صورت بگيرد، مشكل حل مي‌شود؟ حجت‌الاسلام مهكام: به نظر مي‌رسد هميشگي شدن فضاي تخيل و توهم، آسيب‌زا است. مانند كارتون‌هايي كه افراد را به دويست سال آينده مي‌برد يا زندگي در آن تبديل به زندگي فضايي شده، كل زندگي در اين سيستم جريان دارد و كودك را از زمان خود جدا مي‌كند. اگر باب اسفنجي در يك فضاي طبيعي زندگي كند و گاهي به فضاي دريا سري بزند شايد اين آسيب وجود نداشته باشد. اما وقتي تمام داستان را كاملاً در اين فضا قرار مي‌دهيد، تخيل را پايه ذهن كودك مي‌كنيم كه آسيبي اساسي ايجاد مي‌كند. نمونه‌اي بياورم. بعضي جذابيت‌ها همچون رنگ‌هاي شاد و حركات نمايشي يا شيرين‌كاري مانند اين‌كه باب دست‌ها را زمين مي‌گذارد و از پاها استفاده مي‌كند و جقجقه را براي ستاره دريايي تكان مي‌دهد. چون از اين حركات استفاده مي‌كند فضا را براي كودك بسيار جذاب مي‌كند و كودك را نگه مي‌دارد و اين ارتباط عميق، به طور كامل فرد را در آن فضاي خيالي نگه مي‌دارد. نمونه ديگر اينكه پس از پخش سريال «او يك فرشته بود»، در يك مركز مشاوره در عرض دو سه ماه حدود 50 كودك را نزد من آوردند كه مشكلاتي داشتند. از ميان آنها تعدادي به ويژه دختربچه‌ها دچار فوبيا شده بودند . فوبيا؛ يعني اضطراب خاص، فوبيا از مادر، زيرا در جايي از فيلم آن خانم آتش شد و اين كودك را به جاهاي ديگر برد. (شايد كل سريال روي كودك اثر نگذاشته باشد، ولي صحنه‌هايي اثر خاص داشتند.) آنها مي‌گفتند هنگامي كه شب‌ها مي‌خوابيم و مادرمان مي‌آيد پتو را روي ما بكشد، ناگهان صحنه‌هاي آن فيلم مجسم مي‌شود و مي‌گوييم نكند اين همان جن و آتش است. در مركز مشاوره‌اي كه من پنجاه كودك را ديدم، 13 كودك اين‌گونه بودند. با بررسي ديديم از وقتي كه اين سريال را پخش كرده‌اند، چنين چيزهايي در ذهن كودك پرورانده شده است. گاه يك تكه در ذهن كودك مي‌ماند و بخش‌هاي ديگر را چندان جلب توجه نمي‌كند. اكنون نيز شايد در سريال‌هاي طنز اثرات سودمندي بوده اما براي نمونه از سريال بَرَره يك يا دو اصطلاح خاص در ذهن مانده و اين از اثراتي است كه متأسفانه گاهي به آن كم‌توجهي مي‌شود و حاشيه بر متن اثر مي‌گذارد. خانم وزيري مقدم: از ديدگاه فيلم‌نامه‌نويسي چند نكته را مي‌توان درباره اين مجموعه پويانمايي گفت: فيلمنامه باب اسفنجي متني كمدي، ماجراجويانه و بزن و بكوب است كه داستان كلاسيك ندارد. داستان اين فيلم با ساختار مدرن روايت مي‌شود و خرده پيرنگ است. دور از انگيزه‌هاي شركت سازنده اين فيلم، آنچه را مخاطب كودك ما در تلويزيون ايران مي‌بيند، برايش جذاب است. چون از اتفاقاتي مانند حركات آكروباتيك يا زمين خوردن‌هاي متعدد مي‌خندد. از اينكه شخصيت‌هاي داستان دوباره بعد از همه اتفاقات جان مي‌گيرند و به كارشان ادامه مي‌دهند، احساس خوبي دارد. داستان‌هايي كه براي اين كارتون نوشته شده داراي پتانسيل بالايي هستند، امّا چندان زيربنايي نيسستند و فقط براي مخاطب خردسال، نه براي مخاطب نوجوان جالب است. در اين فيلم بسياري از فرصت‌ها كه مي‌تواند به پيام‌هايي اختصاص يابد هدر داده مي‌شود و يا از ايده‌هايي كه مي‌تواند خوب پرورش يابد، خيلي سطحي عبور مي‌شود. براي نمونه، نگهداري از كودك و دردسرهايي كه براي خانواده يا دوستانش مي‌تواند داشته باشد. اين كارتون مي‌توانست به كودك بهتر آموزش دهد و بكن و نكن‌هايي را كه پدر و مادر مي‌خواهند به بچه بياموزند، خيلي ساده‌تر و زيباتر نشان دهد؛ ولي من فكر مي‌كنم به‌خاطر فرهنگ غرب كه خيلي با فرهنگ ما سازگار نيست، اين اتفاق نيفتاده است. ديالوگ‌ها در داستان باب ديالوگ‌هاي معمولي نيستند؛ بيشتر خنده‌دار و پرسش‌برانگيز و فلسفي هستند. به‌ويژه پاتريك با اينكه شخصيتي ابله است، ولي دوست داشتني است. گاهي حرف‌هايي مي زند كه مخاطب به يادش مي‌ماند. براي نمونه: باب اسفنجي: من زشتم و به هيچ دردي نمي‌خورم! پاتريك: چرا بدرد مي‌خوري، باعث ميشي بقيه نسبت به خودشون حس بهتري داشته باشند. http://pajuhesh.irc.ir/product/magazine/show.text/id/2023/indexId/239673