پرت میشوم به کجا،
وقتی میشنومش؟
توی آن پستوهای تودرتو و دالانهای تاریک و روشن پسِ ذهن، دیگر چه دارم که نمیدانم مرا به کجا پرت میکند؟
یکی رضا رضاست که میبرد مرا به دو یا سه سالگی. میخوانْد: «دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی، من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی.»
و من تازه داشتم یاد میگرفتم بگویم بابا.
«رضا» برایم بابا بود، از آنموقع و جز این است مگر که پدرم هم نام توست و تو هم پدر منی؟
____
میلادتان مُبارکمان،
از تهِ قلب پرگناهِ شرمندهام.
#امام_رضا