امان از معنای واژه‌ها. امان از کلمات پرنور. تا به حال دعایی به گوشتان خورده که خط بغضتان را بی‌هوا بشکند؟ انگار همان چیزی باشد که باید. همان حرفی باشد که شما باید می‌زدید و نزدید، همان عجزی باشد که شما بايد می‌داشتید و نداشتید، همان درماندگی و تمنا. این دعا یکی از محترم‌ترین دعاها برای من است. حرف دل همه روزهای من، با واژه‌هایی آهنگین و به‌جا، از زبان کسی که بسیار دوستش دارم. این دعا برای وقت‌های دل‌گرفتگی و حوالیِ ناامیدی است. جایی روی مرز امید و ناامیدی، که کلماتم گم می‌شوند و از خودم چیزی ندارم. معنای دعا، برای منِ کم‌سواد، شیرین‌ترین بخش ماجراست. آخر آخرش جایی که می‌خواهد تمام شود حرفِ تمامِ من است: «تنها تو می‌توانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور کنی. پس با من چنین کن، اگرچه شایسته‌ی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.»