♻️
#تزويج حضرت امیرالمؤمنین(ع) با حضرت زهرا عليهماالسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
جابر بن عبدالله انصاری گفت : روزی در مسجد به خدمت رسول خدا حاضر بودم ، ابوبكر آمد و گفت : يا رسول الله ! می دانی به تو چقدر محبت دارم و از بهر تو از قوم خود هجرت كردم و مال خود را صرف خدمت تو كردم و بلال را از برای تو آزاد نمودم ؛ ميخواهم
#فاطمه عليهماالسلام را به تزويج من درآوری !
پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم فرمود : تا وحی از طرف خداوند نرسد من اين كار را نكنم ؛ پس از نزد رسول خدا بيرون رفت و در راه ، عمر بن خطاب او را ديد و احوالش را بپرسيد؛ ابوبكر گفت : نزد رسول خدا بودم و چنين سخنی به او گفتم و او چنين جوابی داد .
عمر به خدمت رسول خدا آمد و احوال خود از هجرت و محبت و اسلام آوردنش را بازگو كرد و تقاضای ازدواج با فاطمه عليهماالسلام را پيش كشيد ، پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) فرمود : من به وحی عمل می كنم ، تا وحی نباشد فايده ای ندارد .
عمر گفت : از آنجا بيرون آمدم و علی (عليه السلام) را در راه ديدم ، فرمود : كجا بودی ؟ گفتم : به خدمت رسول الله برای تقاضای ازدواج با فاطمه عليهماالسلام رفته بودم ، ولی رسول خدا به وحی حواله كرد .
🌷 اميرالمؤمنين (عليه السلام ) فرمود : من به خدمت رسول الله رسيدم و پهلوی او نشستم و عرض كردم : يا رسول الله ! تو
#حق_مرا می دانی و
#حق_پدرم بر تو را می دانی و
#قرابت من نسبت به خودت و
#جهاد با دشمنان را می شناسی ؛
🎀 پيامبر
#تبسمی كرده و فرمود : يا علی (عليه السلام) آيا حاجتی داری ؟
عرض كردم :
#تزويج_فاطمه عليهماالسلام را خواهانم .
فرمود : چیزی از درهم و دينار داری ؟ عرض كردم : شتر و زرهی دارم ، فرمود : از حيوان سواری چاره ای نباشد ، لكن
#زره را بفروش و بهای آن را پيش من آور .
🌷حضرت فرمود : زره را به بازار بردم و به چهار صد و هشتاد درهم بفروختم و در دامن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ريختم ، در حالی كه عده ای از صحابه حاضر بودند . پيامبر فرمود : خطبه بخوان و من خواندم و پيامبر صحابه را گواه گرفت .
بعد فرمود : ای گروه اصحاب من ، بدانيد كه
#فاطمه عليهماالسلام را به
#علی (عليه السلام ) به اجازه خدای تعالی دادم ؛ جبرئيل به نزدم آمد و گفت : خدای تعالی سلام می رساند و می گويد : فاطمه عليهماالسلام را به علی (عليه السلام )
#دو_هزار_سال_پيش از آفريدن آسمانها دادم و خطبه خوان ،
#جبرئيل و
#حاملين_عرش از گواهان بودند . . .
رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) مقداری از دراهم را به سلمان داد و فرمود : به بازار برو و لباس و مايحتاج خانه را تهيه كن ؛ مقداری پول هم به مقداد دادند و فرمودند : برای فاطمه عليهماالسلام مشک بخر؛ مقداري پول به ابوذر دادند و فرمودند : اين مقدار را به ام هانی ، خواهر علی (عليه السلام) برسان تا اين را بر سر فاطمه عليهماالسلام نهد؛
به اميرالمؤمنين فرمود : برو به منزل فاطمه عليهماالسلام ، دست به او دراز مكن تا من به شما برسم ؛ بعد از ساعتی پيامبر به در خانه فاطمه آمدند و در را زدند ، ام هانی در را باز كرد؛ پيامبر به درون خانه تشريف آوردند؛ اميرالمؤمنين برخاست و پيامبر او را بنشاند؛ فرمود : ای علی (عليه السلام ) ! اینک
#جبرئيل با
#هفتاد_هزار_ملائكه بر دست راست ، فاطمه عليهماالسلام را بر تو جلوه مي دهند؛
بعد فرمود : ای ام هانی ! ظرفی پر از آب بياور؛ ام هانی ، ظرفی پر از آب حاضر كرد؛ پيامبر کفی از آب برداشت و بر سينه فاطمه عليهماالسلام بينداخت و فرمود ؛ خدايا !
#فاطمه و ذريه او را از شيطان رجيم ، به تو پناه می دهم و کفی ديگر از آب برداشت و به ميان هر دو كتف علی (عليه السلام) ريخت و فرمود : خدايا ! علی (عليه السلام ) و ذريه او را از شيطان رجيم به تو پناه می دهم ؛
سپس فرمود : خداوند اين وصلت شما را برای شما و به هر دوی شما مبارک گرداند .
📗 کامل بهایی ، ج ۱ ، ص ۱۶۱
💖 اللهم صل علی امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام 💖
@Valayat61