مطالب اخلاقی روزانه
مطلب اخلاقی سی وسوم
یکی از دختران مرحوم قاضی(قدّس سِرّه) دربارهٔ تواضع پدرش می فرماید:
ایشان می گفتند: من چیزی بلد نیستم. حتی وقتی بچه ها یا نوه ها به ایشان می گفتند: آیت الله. می گفت: نه، من آیت الله نیستم.
پدر ما خیلی خودش را پایین می دانست. بیشتر مشغول نماز و دعا و راهنمایی کردن شاگردانش بود و به ما می گفت: همین ها برای آدم می ماند، چیز دیگری نمی ماند. اگر کسی برای ایشان هدیه و پیشکشی می فرستاد می گفت: ببر بده به فلانی؛ به من نده. اصلاً دنبال هیچ چیز نبود. اگر فقیری دم در می آمد، بشقابش را می داد به فقیر و دیگر دستش را به سفره دراز نمی کرد. می گفتیم: از بقیه غذاها بخورید. می گفت: نه؛ این ها مال بچه های من است. من، سهم خودم را دادم رفت.
🍀صلح کل/ص۱۵۵🍀