هدایت شده از بنرا‌(تایم‌اول)
+از ماشین پیاده شدم و تند تند پله های رو طی کردم ... قدم هامو تند و آروم بر میداشتم و سرم تو پروژه ها بود که یهو ... آخ ! انگاری .. نه واقعا با مخ رفته بودم تو سینه یه هلو🍑. سرمو همونطور که خم بود شروع به بر اندازش کردم ... از کفش ها شروع کردم . کفش های مشکی ساده ! شلوار مشکی ! پالتوی مشکی بلند ! و پیرهن زرشکی و جلیقه بافتی هم رنگش !حالا از گردن ... نه امکان نداره . وقتی رخشونو دیدم . خودش بود اون اون .. وای نه ! زبونم بند اومده بود قدرت حرف زدن نداشتم . اما مث اینکه اون آماده آماده بود خواستم راهمو کج کنم که با کاری کرد ... باورم نشد جلو همه ی بچه های دانشجو تو سالن اجتماع ... آبروم رفت 🤭 حاوی↴ در چنل زیر ...👇🏻✌️🏻 @ROmansm 🌸🍃 با مدیریت فرشته بانو 🌸🍃