📚
شیخ طوسی علیه الرحمه و شیخ مفید در کتاب امالی هر دو روایت کردند.
"دَفَنَها امیرالمومنین"فاطمه اطهر رو دفن کرد...
"وَ عفّا مَوضِعَ قَبرَها"روی قبر رو صاف کرد.با زمین هم سطح کرد.
"فلمّا نَفَضَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبر"بالای سر قبرش که ایستاد،این دست ها رو که به هم زد
"هاجَ بِهِ الحُزن..."غم و اندوه به قلبش هجوم آورد
"وَ اَرسَلَ دُموعَهُ علی خَدَّیه" شروع کرد های های گریه کردن...در یک روایت دیگری هست:وقتی کار دفن تمام شد.
"فَجَلَسَ علیٌّ، عَلی شَفیرِ القبر"بر فراز قبرش نشست...هنوز به پیغمبر خطاب نکرده بود...همون طور که گریه می کرد،به زمین خطاب کرد:
" یا أرضُ اَستَودَعْتُکِ ودیعتی"
ای زمین! امانتم رو به تو سپردم.
"هذه بنت رسولِ الله"میدونست که این قبر قرار نبود گنبد و بارگاهی داشته باشه...قرار نبود حفاظت بشه...خادمیایی کنارش باشند...
به زمین گفت:مراقب امانت من باش...
🔰
@hajabasvaezii