آن شب که شب از صبح محشر تیره تر بود آن شب که از آن مرغ شب هم بی خبر بود آن شب که خون از دامن مهتاب میریخت اسماء برای غسل زهرا آب میریخت آن شب امیرالمومنین با اشک دیده میشست تنها پیکر یار شهیده میشست در تاریکی شب مخفیانه ده جای سیلی گاه جای تازیانه صد بار از پا رفت و دست از خویشتن شست جانان خود را در درون پیروهن شست چشم از نگه نای از نوا لب از سخن بست بگشود دست حسرت و بند کفن بست ناگه فتاد آن تیر کوکب را نظاره گریان به گرد آفتابش دو ستاره از بی کسی در بال هم سر برده بودند گویا کنار جسم مادر مرده بودند داغ دل مولا دوباره گشت تازه ریحانه ها را زد صدا پای جنازه آن پر شکسته طائران از جا پریدند افتان و خیزان جانب مادر دویدند چون جان شیرین جان او در بر گرفتند دلبوسه از آن لاله پرپر گرفتند یکباره از عمق کفن آهی بر آمد با ناله بیرون دست های مادر آمد ناگه ندا آمد علی بشتاب بشتاب دردانه های وحی را دریاب دریاب مگذار زهرا را چنین در بر بگیرند مگذار روی سینه مادر بمیرند کــانـال۞یارقیه بنت الحسین۞ ♨️ @Ya_Roghayyeh 👈 📢 👇👇