حسین دوران طاغوت به دبستان رفت. آن زمان در مدارس تغدیه به دانش آموزان می دادند. حسین وقتی تغدیه می گرفت در مدرسه نمی خورد، به خانه می آورد و بین خواهر و برادرها تقسیم می کرد. حسین دوست نداشت خودش به تنهایی آن خوراکی ها را میل کند و از اینکه آن خوراکی ها را با خواهر و برادرانش میل می کرد خوشحال بود. یک مرتبه که از مدرسه به خانه آمد به من گفت: خواهرجان امروز ما در مدرسه شعر (من یار مهربانم) را یاد گرفتیم. بعد گفت: می خواهی شعر امروز را که یاد گرفتم به شما نشان بدهم؟ گفتم: خوب نشان بده ببینم چه چیزی یاد گرفتی. بعد کتاب درسی اش را آورد و شعر را برایم تا آخر خواند. حسین هر وقت که می خواست به مدرسه برود صدای من می زد و با من هم خداحافظی می کرد بعد به مدرسه می رفت خیلی نسبت به من که خواهر بزرگترش بودم محبت داشت و به من احترام می گذاشت. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398