به سوی جبهه راوی: جانباز رضا فصیحی بله. یک سال و نیم در تشریفات دولت خدمت کردم تا این که یک روز به مسئولم گفتم: می خواهم به منطقه بروم. گفت: نمی شود وجود شما اینجا لازم است. چند روز بعد به بهانه رفتن به مرخصی به سپاه و کمیته رفتم و اسمم را برای رفتن به جبهه نوشتم. کمیته زودتر از سپاه مرا پذیرش کردند و گفتند: باید بروی یک دوره آموزش ببینید، گفتم: آموزش دیدم درضمن رزمی کار هستم. مرا بدون آموزش فرستادند کمیته مرکزی در میدان بهارستان در قسمت حفاظت مشغول شدم یک مدت که آنجا ماندم به مسئولم گفتم من می خواهم به جبهه بروم؛ گفت: نیرو نداریم نمی شود تا یکی دو ماهی در کمیته مرکزی بودم تا یک روز از سپاه آمدند در منزلمان را زدند و یک پاکت محرمانه به من دادند. نامه را که باز کردم نوشته بود خودتان را به پذیرش سپاه منطقه ۱۰ خیابان خردمند (پشت لانه جاسوسی) معرفی کنید. من هم آن روز دیگر به کمیته نرفتم بدون استعفا به پذیرش سپاه رفتم. سپاه برای آموزش مرا سه ماه به پادگان امام حسین (علیه السلام) فرستاد. بعد از آموزش مرا به مقر شهید مطهری (ریاست جمهوری ) معرفی کردند. از آنجا خواستم به جبهه بروم که شهید منظمی فرمانده گردان بود و من هم فرمانده گروهان بودم تا حدود هشت ماه نگذاشت من به جبهه بروم اما بعد از آن موفق شدم راهی جبهه شوم.