به پایان رسیدیم، امّا نکردیم آغاز فروریخت پرها نکردیم پرواز ببخشای ای روشنِ عشق بر ما ببخشای! ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم، ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست، ببخشای ما را اگر از حضور فَلَق روی فرق صنوبر خبر نیست نسیمی، گیاهِ سحر را کمندی فکنده‌ست و تا دشتِ بیداری‌اش می‌کشاند و ما کمتر از آن نسیمیم، در آن‌سوی دیوارِ بیمیم ببخشای ای روشنِ عشق بر ما ببخشای! به پایان رسیدیم، امّا نکردیم آغاز فروریخت پرها نکردیم پرواز...