شرح شبی گویم که عالم پر شرر شد قدش شکست و چون کمان خم از کمر شد کلثوم آن شب بود مهماندار بابا کاشانه اش از این شرافت مفتخر شد بعد از کلام و موعظه برخاست مولا وقت عزیمت سوی مسجد در سحر شد آن حلقه‌ی در ناگهان از فرط تشویش شد سد راه و مانعی براین گذر شد مرغابیان زاری کنان مدهوش و‌‌ حیران این فوج و‌ غوغا بر گذر مثل سپر شد در کوچه های بی وفای کوفه حتی ذکر در و دیوار هم ترس و حذر شد مولا ولی رد شد از آنها سوی مسجد راهی شد او در قَدْر و راضی بر قَدَر شد می‌خواست در آغوش گیرد عشق خود را آماده‌ی این وصل سرخ و منتظَر شد تا آنکه آن بد ذات ملعون پیش آمد آماده‌ی ضربت به سر با تیغِ شر شد یک لحظه با شمشیر زهر آگین دوید و محراب غرق ذکر وانشق القمر شد در بین سجده خون از آن قرص قمر ریخت عالم سیاه و عاملش آن بدگهر شد تنها خدا داند چه شد آن لحظه دنیا انگار چشمان خدا از غصه تر شد بدحال شد مولا از آن شمشیر زهری محراب از این فاجعه آسیمه سر شد آن خائن بدکار بر قلب خدا زد یک بار دیگر دین آخر بی پدر شد آن دم که خون مرتضی از فرق سر ریخت قلب شریف مصطفی هم خون جگر شد از چشم عرش و فرش و دوران اشک بارید عالم عزادار غم خیرالبشر شد در بامداد نوزده از ماه رحمت مولا و رب الکعبه گویان پر ظفر شد❤️‍🔥❤️‍🔥💔 🌴🕯🌴 @Yas8488 شعر