🔹سید ابوالحسن اصفهانی رئیس حوزه علمیه نجف بود.
🔹 حوزه علمیه نجف 14 هزار طلبه داشت یک پولی هنگفتی هرماه ازطرف شیعیان هند بدست سید می رسید ،وسید بوسیله آن خرج این 14 هزار طلبه رو میدادند، یعنی ازاول ماه این طلبه ها میرفتن گوشت وبرنج وروغن ووووروازبازار می خریدن وآخر ماه وقتی پول ازطرف هند بدست سید می رسید سید یکی یکی میرفت پول قصاب ونانوا وبرنج فروش وووو را میداد.
🔹 خلاصه چندماهی این پول بدلیل مخالفت دولت هند بدست سید نرسید ازطرفی این 14 هزار طلبه هم شب روز داشتن به حساب سید خرید میکردند، تااینکه سید 5 هزار درهم به کاسبان نجف بدهکار شد ونه تنها دیگه جنس به طلبه ها ندادند، بلکه همگی اومدند درب خانه سید جمع شدند ونماینده آنها رفت داخل منزل سید وگفت: آقا جان ما وضع خوبی نداریم واگرشما بدهی خودتون رو به ندید ما ورشکست میشویم.
🔹 سید فرمود: بدهی شما چقدرهست؟
گفتند: دقیقا 5 هزاردرهم
سید فرمود: فردا صبح بیائید پولتون رو بگیرید نماینده کاسبان نجف بلند شدند رفتند و گفتند: فردا صبح برمیگردیم،
🔹 شیخ مهدی خادم سید میگه من به آقا گفتم صندوق خالیه شما نباید به اینا قول فردا صبح رو میدادید ولی سید جوابم رو ندادند،
🔹 شیخ مهدی خادم سید میگه من رفتم توی اطاقم خوابیدم ولی بیدار بودم دیدم سید وضو گرفت ورفتن مشغول نماز شد نزدیک به 2 ساعت این پیرمرد گریه کرد وصدا زد یا حجت ابن الحسن به فریادم برسید،
🔹 خلاصه سید نمازش تمام شد وآمد بالای سرمن فرمودند: من رفتم بخوابم اگرکسی چیزی برای من آورد برو بگیر من عرض کردم :چشم آقا ،
🔹پس آقا رفتند خوابیدند، منم خوابیدم یک دفعه دیدم درب میزنند بلند شدم رفتم درب رو باز کردم دیدم یک جوانی بهم سلام کرد وگفت: این گونی مال آقاست گفتم، چشم
🔹 گونی رو گرفتم، جوان هم رفت صبح که شد نماینده ها آمدن نشستن تا سید پولشون را بدهد ،سید به من فرمودند: برو اون امانتی دیشبی رو بیار من رفتم آوردم سید گونی رو خالی کردند، دیدم پراز پول هست، به نماینده ها فرمودند: بشمارید آنها هم شمردن گفتند: دقیقا 5 هزار دیناره نماینده ها پول رو برداشتند ورفتند، من عرض کردم :آقا این پول ازکجا رسید؟ سید فرمودند: توخیال میکنی ما بی صاحب هستیم وامام زمان نداریم. 😭😭😭😭😭یا حجت ابن الحسن ادرکنی عج