🥀 هستی‌:منم همینطور حالا بیا بریم سر صف. پا تند کردیم و تو صف ایستادیم! معاون،خانم بهرامی: سلام خانما صبحتون بخیر بعضی از دخترا:سلام صبح شماهم بخیر معاون،خانم بهرامی: خانما اولین روز سال تحصیلیتون رو بهتون تبریڪ میگم ان‌شاءالله امسال سال درسی خوب و موفقیت آمیزی را در کنار هم آغاز ڪنیم ... خانم ها برای اینکه بدونید به کدوم کلاس باید برید خانم رامشک راهنماییتون میکنند خانم رامشگ هم سلام و احوال پرسی کردو سال جدید رو تبریک گفت بعدش اعلام کرد که کدوم صف باید چه کلاسی خانم رامشگ:خانم های عزیز دانش آموز های جدید کلاس هفتمی لیست نام هاتون بر روی در ورودی زده شده و اینکه کدوم کلاس باید برید نگاه میکنید اسمتون رو پیدا میکنید طبق شماره تون پارسال هرچی بوده امسال هم همونه خانم های هشتم و نهم هم در سالن اسم و کلاس خودشونو پیدا کنند ولی حق بهم ریختن صف رو ندارید به ترتیب میفرستیمتون. (وااای چقدر حرف میزنند👀) چند تا از صفا رفتن الان نوبت صف ما بود خدا خدا میکردم منو هستی یجا باشیم هستی جلوم بود اروم رفتیم بالا و تو سالن یکی یکی نگاه میکردن میرفتن کلاسشون من شماره هفت بودمو هستی ۱۲ کلاس....کلاس ۸/۲افتادم دنبال هستی گشتم پیداش کردم اونم تو همین کلاس بود" هورااااااا" بهش نگاه کردم با ذوق توی چشمام بهش خوشحالیم رو نشون دادم اونم خیلی خوشحال بود با هم رفتیم کلاسمون طبقه اول بودیم ! رفتیم تو کلاس نگاه کردم دو تا جای خالی تو میز چهارم کنار پنجره دیدم. -بدو بریم اونجا دستشو گرفتمو کشیدم سمت اونجا هستی :گفته باشما من میشینم سمت پنجره اصولا سر میز و چیزای کوچیک بت کسی وارد بخث و مجادله نمیشدم بنابرین با لبخند گفتم: -باشه تو بشین رفت نشست منم کیفمو گذاشتم رو صندلی و چادرمو در اوردم تا زدم و گذاشتم تو نایلونو دادم هستی بزاره کنار پنجره *ادامه دارد...