#پارت۶۹
#زهراےشهید🥀
دستمو بردم سمت ظبت یہ نوحه پخش شـد
که شروع کردم زار زار گریہ کردنـ
"
بابا،یه گوشه خواب بودم خیل آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمیبردن اگه گوشواره هامو
خودم میبخشیدم به دختراـشون
/ گذشت و گم شدم توۍ بیابون /ـبچم گم شد
اخه از قافله جا مونده بودم
یکی امد برم گردوند
ولی کاشکی همونجا مـونده بودم
بـابا بد اخلاقن چقدر مردای شامی
بجای قلب سنگه تو دلاشون
با این دستای سنگینی که دارن
دلم میسوزه واسه بچـه هاشون
یجوری زد چشام تاره هنوزم
یجوری زد قـدم از درد خم موند
?ای دستش یکم بهتر شده اما جای انگشترش رو صورتم موند
ـ ـــــ به ماه اسمون میگفـــت
شبه شبستـون منی
یاد عمو بخیر که تو
مــثل عمـو جون منی
ب... ـباباااا
?نـو ببـــر من جــا میمونم عمه امـــو میزنــــن
شیرین زبونی دیگه تموم شد
.ماله اونوقت بود که دندونام سالم بــود