رمان آنلاین سرزمین‌ عشق 🌹✨ نزدیکای‌غروب‌آماده‌شدم،لباسوپوشیدم، شنلوسرم‌گذاشتم ساناز:ای‌جااانم،،رهاجان‌شنلتوبنداز،قشنگیلباست‌همه‌رفت‌زیرشنل _باشه‌تالاررسیدم‌درمیارم ساناز:الهی‌قربونت‌برم (سانازواسه‌نویدزنگ‌زد) ساناز:الونوید، بیاکه‌عروسمون‌آ‌ماده‌شده باشه.خداحافظ _کی‌میادسانازجون ساناز:گفت‌نیم‌ساعت‌دیگه‌اینجاست _باشه یه‌ربع‌گذشته‌بودومن‌نمیدونستم‌چیکارکنم یه‌دفعه‌یه‌فکری‌به‌ذهنم‌رسید به‌نگارپیام‌دادم‌برام‌زنگ‌بزنه نگارزنگ‌زد _الوسلام‌نویدجان،کجایی؟ نگار:چی‌میگی‌رها -آهاباشه‌عزیزم‌الان‌میام‌پایین نگار:حالت‌خوبه‌رها؟