رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ کنارآینه،ایستادم) _کمکم‌میکنی‌این‌گیره‌هاروازسرم‌جداکنم؟ نرگس:بیاروتخت‌بشین،برات‌درشون‌بیارم (باهرگرفتن‌گیره،جیغ‌میکشیدم ) _نرگس‌جون‌آرومتر نرگس:رهاجون‌اینقدرسفتن‌که‌نمیشه‌با ملایمت‌باهاش‌رفتارکرد تازه،به‌نظرم‌یه‌دوش‌بگیر _نه‌نمیخواد نرگس:اگه‌به‌خاطررضامیگی‌که‌بهت‌بگم‌رضارفته‌خونه‌دوستش ای‌وایی،ببخشید،که‌به‌خاطرمن‌رفتن نرگس:نه‌بابا،اتفاقا،بهترشدرفت،فرداجلسهدارن،رفت‌بادوستش‌برنامه‌ریزی‌فردارو بکنن _اهوم نرگس،پاشوتمام‌شد،یه‌دوش‌بگیر،بیا بخواب،که‌خستگی‌ازچشمات‌میباره _خیلی‌ممنونم رفتم‌دوش‌گرفتموبرگشتم‌توی‌اتاق لباسای‌نرگس‌یه‌کم‌برام‌گشادبود ولی‌ازهیچی‌بهتربود درازکشیدم‌گوشیموروشن‌کردم یه‌عالمه‌پیام‌ازطرف‌نگارومامانوباباونوید پیام‌نویدوبازش‌کردم نوید:رها،آب‌بشی‌بری‌زیرزمین،دودبشی‌بریروهوا،پیدات‌میکنم توواون‌آدمی‌که‌بهت‌پناه‌داده‌رو پیدامیکنم زنده‌نمیزارمتون