رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_بیستوسوم
ترسوجودموگرفت!میدونستمهرکاریازدستشبرمیاد
اینقدرخستهبودمکهقدرتفکرکردننداشتموخوابیدم
باصدایاطرافمبیدارشدم
نگاهکردمنرگسهدارهدنبالچیزیمیگرده
_سلام
نرگس:سلام,آخببخشیدبیدارتکردم،دارم
دنبالنوشتههایرضامیگردم،اومده
دنبالشونبایدبرهپایگاه
_صبرکنالانمیرمبیرون،بهشبگوبیاد
خودشبرداره
نرگس:واییشرمندمرهاجون،معلومنیست
اینپسره،وسیلههاشوکجامیزاره
_دشمنتشرمنده
روسریموسرمکردمرفتمسمتسرویس،
دستوصورتموشستمواومدمبیرون
عزیزجونتوحیاطنشستهبود
رفتمسمتبیرون
-سلام
عزیزجون:سلامدخترم،خوبخوابیدی؟
_بله
عزیزجون:بیابشینکنارم
_چشم
رفتمکنارهعزیزجونرویتختکهنزدی
حوضبودنشستم
عزیزجون:میتونمیهسوالبپرسم؟
-بله
عزیزجون:فکراتوکردیکهاینتصمیمو
گرفتی؟
-(فهمیدمنرگسهمهچیروگفته)
نمیدونم،توشرایطیکهالانهستمفککنم
بهترینتصمیموگرفتم
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱