[📖🍏] 🌷روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی‌دهد. 🌷قاضی شوهر را احضار کرد. سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟ 🌷زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند. 🌷قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد. 🌷گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است. 🌷چون زن این سخن را شنید، بر خود لرزید. 🌷شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره‌‌اش را به شما نشان دهد؟! هرگز، هرگز. من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمی‌دهم که چهره‌ی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود. 🌷چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید. ✅چه خوب بود که آن مرد با غیرت، جامعه‌ امروز ما را هم میدید که چگونه رخ و ساق به همگان نشان می‌دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده‌ آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می‌کنند. 🇮🇷 💎 ┄┅┅❅❁🥀❁❅┅┅┄ @efat_zeinabi0120