‌‌ 🔖 |برگی از خاطرات| 💟 دشمنان صندوق رأی؛ از جکیگور تا لندن 🌱نام «جکیگور» را شنیده‌ای❓ روستایی است در گوشه‌ی جنوب شرقی کشور؛ از شرق تا مرز پاکستان فاصله‌ی چندانی ندارد و از جنوب تا سواحل مکران و دریای🌊 عمان. از صبح علی‌الطّلوع روز جمعه همه پای کار بودند تا اهالی جکیگور هم بیایند و رأی‌شان را بدهند ... آنها هم در تعیین سرنوشت کشورشان سهم داشتند☺️نفری یک رأی مثل اهالی تهران، اصفهان، تبریز و مشهد. جمهوری اسلامی این‌طور است دیگر؛ وقتی پای انتخابات و صندوق رأی وسط باشد، روستاییِ اهلِ جکیگور و رهبر‌ انقلاب یکسان هستند و هر دو فقط یک رأی دارند. 🌿خون ابراهیم و فرهاد، پای صندوق رای رأی‌گیری که تمام شد، مُهروموم صندوق را باز کردند. رأی‌ها شمرده و ثبت شد. دیگر بامداد شنبه بود. حالا باید صندوق را می‌بردند فرمانداری راسک تحویل بدهند و بروند چشمی روی هم بگذارند که تا اذان صبح هم راهی نبود. در سیاهیِ شب زدند به جادّه و در میانه‌ی راه بودند که ناگهان از دو سمت جادّه باران تیر به سمتشان روانه شد. ابراهیم مرمزی و فرهاد جلیل شهید شدند و بقیّه زخمی 🤕 حالا آنها کنار هم آرمیده بودند و صندوق رأی آغشته بود به خون این دو جوان وطن و تروریست‌ها در تاریکی شب فرار کردند🧐 رأی مردم محافظت شده بود😊حتّی به قیمت خون ❤️ 🔰برای شهید ابراهیم مرمزی و فرهاد جلیل صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید. ⚘️کارگروه شهداء زینبیه_عرصه ای برای میثاق با شهداء ⚘️ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f