با شروع جنگ ایران و عراق ، بابا رستمی به کمک من ستادی را در اهواز تشکیل دادیم و بچه های خراسان هم به این شکل وارد جنگ جنوب شدند. در جنگ تحمیلی به بابا نظر تبدیل شدم.
بعد از جنگ برای معالجه به آلمان سفر کردم که سفرم همزمان شد با رحلت امام خمینی (ره) و با شنیدن این خبر معالجه رو نیمه تمام رها کردم و به ایران برگشتم.
زمانی که امام خمینی (ره) اعلام کردند که هر کس توان جنگیدن دارد به کردستان برود من و بابا رستمی نگذاشتیم صبح بشه و ساعت ۲:۳۰ شب تدارک سفر را دیدیم و به جبهه ی کردستان رفتیم.
با شروع جنگ ایران و عراق ، بابا رستمی به کمک من ستادی را در اهواز تشکیل دادیم و بچه های خراسان هم به این شکل وارد جنگ جنوب شدند. در جنگ تحمیلی به بابا نظر تبدیل شدم.
بعد از جنگ برای معالجه به آلمان سفر کردم که سفرم همزمان شد با رحلت امام خمینی (ره) و با شنیدن این خبر معالجه رو نیمه تمام رها کردم و به ایران برگشتم.
زمانی که امام خمینی (ره) اعلام کردند که هر کس توان جنگیدن دارد به کردستان برود من و بابا رستمی نگذاشتیم صبح بشه و ساعت ۲:۳۰ شب تدارک سفر را دیدیم و به جبهه ی کردستان رفتیم.
جزء اولین کسانی بودم که به جبهه رفتم و جزء آخرین افرادی بودم که از جبهه برگشتم.
در خیلی از عملیات ها شرکت داشتم و در بیشتر این عملیات ها نیز زخمی بودم که میشه تخلیه ی چشم چپ در بستان و پاره شدن پرده ی گوشم در سوسنگرد و شکسته شدن ستون فقراتم در والفجر ١ رو نام برد.