#خاطره1828
سلام دوستان .....
ی همسایه داریم تازه ی ماهی میشه اومده....صدای اهنگش بعضی اوقات بلند میشه....شوهرش هم دیر وقت میاد...ساعت ۱۲ شب بود یهو صدای داد و جیغ می اومد از خونه شون پدر داشت دخترش رو تربیت میکرد....البته دخترشون چون تک دختره خیلی حساسه.....منم هی گوشم رو تیز کردم ...نکنه کتکش بزنن...دختره داد میزد تورو خدا ولم کن😢...هی هم در ها کوبیده میشد...منم ترسیدم چنتا مشت کوبیدم به بی دیوار👊...البته میخواستم واکنش ببشتری نشون بدم که شوهرم نزاشت🤕 گفتم ادامه بدم الان همسایه ها باید بیان مارو جدا کنن😬
برای دختره چنتا ایت الکرسی خوندم تا سالم بمونه......
صبح ساعت ۱۱ دوبس دوبسشون راه افتاد🤨
دیگه پاشدم😎 چادر سرکردم و در زدم...
خانم همسایه اومد جلو در ...(دخترش سر حال در حال حرکات موزون بود)
_سلام بفرمایید.
=سلام عزیزم خوب هستید.
_ممنون.
=ببخشید مزاحم شدم....سازنده این دیوارها رو ی جوری ساخته متاسفانه عایق نیست....شما کلید دستشویی رو بزنید ما میشنویم.
_بله میدونم دخترم میگه مامان همسایه کلید پذیرایی رو میزنه صداش میاد...
=ما عادت داریم شب زود میخوابیم ...صدا هم شب اذیت میکنه هم صبح....واقعا غیر قابل تحمل هست
_بله شب رو نمیتونم کاریش کنم....شوهرم دیر میاد باید بشینه با دخترش صحبت کنه براش وقت بزاره ..ولی چشم الان صدا رو کم میکنم....
=بازم شرمنده خیلی اذیت شدیم وگرنه مزاحم نمیشدم....
_خواهش میکنم شما ببخشید.
بیشتر رفته بودم ببینم دختره چطوره...
خوب بود و شب هم دیگه صداشون خیلی بلند نشد....یعنی فکر کنم آرومتر تربیت میکردن بچه رو😇