دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو
( ۲۸ آبان ۱۳۵۹، سالروز شهادت دریاقلی سورانی. ناجی آبادان )
هر کجای ایران باشی و یا حتی ایرانی باشی در هر گوشه دنیا، فرقی نمیکند. شبهای پاییزی آبان که میشود اگر خوب گوش کنی صدای نفسنفس زدنش را میشنوی.
دریاقلی رکاب بزن! تو قهرمان آبادانی، قهرمان ایران. حتی اگر هنوز خیلیها تو را نشناسند.
دریاقلی رکاب بزن! روز ازل گِل تو را از خاک ایران برداشتند. تو فرزند ایرانی، در کنار زایندهرود چشم گشودی و حاشیهی رودخانه را گرفتی و آمدی تا بهمنشیر. خاصیت آب بهمنشیر، شیر پرورندان است. شیرمرد بیشهی حماسه ذوالفقاری شدی و آبادان را نجات دادی و بالاخره در بهشت زهرا آرام گرفتی.
دریا قلی رکاب بزن! تو نه کاری به جنگ داشتی و نه دنیا، اما شهر جنگزدهات را ترک نکردی. رفتی در انتهای شهر حوالی بهمنشیر نشستی و گفتی: مو خونهمو ترک نمیکنوم.
دریاقلی رکاب بزن! تو خبر داشتی بعثیها خرمشهر را گرفتهاند و دندان تیز کردهاند برای آبادان. خیال خام خوزستان را در سر داشتند. همه حواسشان به پاره تن ایران، خرمشهر بود که عراقیها داشتند روی دیوارهایش محمره مینوشتند. دست خالی، سینه سپر کرده بودند در مقابل تانکهای دشمن تا آبادان سقوط نکند. کسی فکرش را نمیکرد بعثیهای بیصفت شهر را دور بزنند و بخواهند روی بهمنشیر پل بزنند و وارد ذوالفقاری شوند و آبادان را بگیرند. تو اما انجا بودی. تک و تنها. بعثیها را که دیدی میتوانستی فرار کنی و جان خودت را نجات دهی، اما غیرت ایرانی مشعلیست خاموش نشدنی.
دریا قلی رکاب بزن! دوچرخهات را برداشتی و در دل شب زدی به جاده. چه جادهای پر از چاله چوله و ترکش و خمپاره. رکاب میزدی و فریاد سر میدادی: " آی مردم کمک، عراقیها اومدن. " هر که هر چه دم دستش بود برداشت بیل، کلنگ، سنگ. دوچرخهات در لابهلای ترکشها از نفس افتاد اما خودت نه! بی اعتنا به پای خراش خورده از آسفالت خراب جاده، شروع کردی به دویدن، نفسنفس میزدی اما با تمام توان میدویدی تا به مقر سپاه رسیدی و به نیروهای نظامی خبر دادی.
دریا قلی رکاب بزن! تو ماموریتت را انجام داده بودی، میتوانستی بروی گوشهای استراحت کنی. اصلا از شهر خارج شوی و جانت را نجات دهی. اما با نیروهای نظامی همراه شدی و حماسه ۹آبان ۱۳۵۹ ذوالفقاری را در تاریخ ثبت کردید. آبادان را، خوزستان را، ایران را نجات دادید.
دریاقلی رکاب بزن! حتی اگر ستون پنجم تو را به بعثیها لو دهد. و آنها تمام خشم و نفرتشان از بر هم خوردن نقشهی شومشان را گلوله کنند و بر سر تو بریزند.
دریاقلی رکاب بزن! حتی اگر هر ساله در ۹ آبان، سالروز حماسه ذوالفقاری هیچ مسابقهی دوچرخه سواری یا دو میدانی برگزار نشود. حتی اگر بعضی از جوانان آرزوی برنده شدن در دو ماراتن را داشته باشند، بیآنکه از خود بپرسند ماراتن چه بود! و حتی اگر تو را نشناسند.
دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو
چشم انتظار همت تو دین و میهن است
ای مرد اهل درد، بنازم به غیرتت
این خانهها هنوز پر از کودک و زن است
فردا - اگر درنگ کنی- کوچههای شهر
میدان جنگ تن به تن و تانک با تن است
از راه اگر بمانی و روشن شود هوا
تکلیف شهر خاطرههای تو روشن است!
دریاقلی! رکاب بزن گرچه سهم تو
از این دیار، ترکش و یک مشت آهن است
دریاقلی! به وسعت دریاست نام تو
تاریخ در تلفظ نام تو الکن است
هی مرد ِ مرد از نفس افتاده ای مگر؟!
همپای مرگ، کار تو امشب دویدن است
چون موجها به دامن ساحل نمیخزی
دریایی و طریقت دریا تپیدن است.
( شاعر استاد محمد رضا ترکی )
گلستانی
_______ #شهدایگمنامآبادان
╰┈➤
https://eitaa.com/abadansamen