▪️به مناسبت سالروز درگذشت علامه سید محمد حسن میرجهانی (25 آذر)؛ ده شب، مهمان حرم سامرا شده بود. شب ها در حرم می ماند. شب آخر، شب جمعه، خیلی دعا خواند. خیلی التماس کرد. با پافشاری و اصرار، اذن دیدار خواست. بعد از نماز صبح، رفت به سرداب مقدس. هوا هنوز تاریک بود. با خودش شمع آورده بود، اما دید که صحن سردابه مقدس روشن است. خبری از چراغ نبود. آقایی بزرگوار، نشسته بود نزدیک صفّه. جلوتر از آن آقا، ایستاد به نماز و دعا. آل یاسین و ندبه خواند. رسید به این فراز که «و عرجت بروحه إلی سمائک». شنید از آن آقا که: این جمله از ما نرسیده. بگو: «و عرجت به إلی سمائک»؛ هیچ وقت هم جلوتر از امام خودت نایست! علامه میرجهانی، ندبه خوانی اش را به آخر رساند. وقتی به سجده رفت، سوال ها سراغش آمدند: چرا سرداب، بدون هیچ چراغی، روشن بود؟! آن آقا چرا گفت این جمله از «ما» نرسیده؟ چرا فرمود: بر «امام خودت» پیشی نگیر؟ فهمید که التماس ها جواب داده. دعایش مستجاب شده بود. سر از سجده برداشت، تا دامان امامش را بگیرد. اما سرداب تاریک بود و جز او، کسی آنجا نبود. 📚شيفتگان حضرت مهدى علیه السلام، ج 1، ص239. 🌹 @abalfazleeaam