📚 دفاع هاشمیانه از ولایتی و انحراف گفتمانی برادری نوشته است که چون ولایتی زاده شمیران است، پس باکی بر بالازیستیِ وی در زمان کارگزاری در نظام اسلامی هم نیست و نمی‌توان توقع کرد که فردِ بالازاده، بالازیست نباشد! نویسنده آنگاه منت بر سر نظام می‌گذارد و مقام و شهرت بالایی که ولایتی از نظام گرفته است را با بی‌مهری، «مشغولیت» می‌نامد: «ولایتی اگر مشغولیت‌های پس از انقلاب و فعالیت‌هایش در مناصب مختلف را تعطیل می‌کرد و در کار پزشکی متمرکز می‌شد، ثروتی چند برابر ثروت فعلی‌اش داشت! پس، از نظر مادی نسبت به بقیه پزشکان هم‌سن و هم‌تراز خود، چند برابر عقب‌مانده است». ‼️برادرم! داشته‌ها، تنها پول نیست! شهرت و شهریاری، دستاوردی فراتر از پول است! ◼️ادبیات هاشمی و شیوه عثمان فتحی: «چون ولایتی از ابتدا اهل ظاهرسازی و تزویر نبوده است، زندگیش در برابر چشم همه مردم است و این اتفاقا خصوصیت خوبی است.» 👈این بدترین ادبیات در ارزش‌دهی به تمتعات مادی و هجو ساده‌زیستی است. این ادبیات ریشه در گفتار هاشمی و پیش از وی، شیوه عثمان دارد: امیرالمؤمنین (ع) در خطبه شقشقیه درباره کسی که در رختِ شهریاری، ساده‌زیستی را کنارزد، می‌فرماید: تا این که سومی به تخت نشست؛ با ورغلمبیدگی پهلو در میان آغل و سرگین‌گاه: «إلی أن قامَ ثالثُ القومِ نافِجاً حِضنَیهِ بین نَثیلِهِ و مُعتَلَفِه» ◼️ ادبیات هاشمی در خطبه تجمل‌گرایی بزرگان و ائمه دیگری هم بودند که با چنین افراد سست عنصر و بی‌تحرکی که در صحنه زندگی اجتماعی، خود را با پوشش روحیه و شعار انقلابی و ساده‌زیستی گریم می‌کردند، مبارزه می‌نمودند. روزنامه جمهوری، ص ٩، در ١٩ آبان ۶٩. ◼️نیش به مستضعفان انقلابی نیش نوشته فتحی، اینگونه در تن روحانی‌ها و مؤمنان ساده‌زیست، انقلابی و فداکار مستضعف فرو می‌رود: «اگر حکمت رهبری نبود الان انقلاب دست همین‌ها بود که برای زندگی شخصی خودشان هم برنامه ندارند و خانواده از دست‌شان عاصی است؛ چه به رسد کشور». سلام بر زندگی نابسامان نواب صفوی! ◼️ پاسخ امام خامنه‌ای به هجویات هاشمیانه بر ساده‌زیستی «نمی‌شود ما [کارگزاران] در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک "اسوه" نگاه کنند! مردمی که خیلی‌شان از اولیات زندگی محرومند!» (۲۳ مرداد ۷۰؛ در دولت‌داری هاشمی). به سخن فتحی، مردمی که توان مدیریت زندگی خودشان هم ندارند! ◼️ حکم حرمت زندگی اشرافی کارگزاران نویسنده می‌گوید چون فلانی زاییده فلانجا است، پس آنگاه که کارگزار رده‌بالای نظام اسلامی هم شد، نباید توقع کرد که خانه و زندگی‌ای جز زندگی بالاشهری داشته باشد! اینک به «حکم حرمت» رهبر درباره انحراف شاخص‌ها و زندگی اشراف‌گونه کارگزاران در برابر چشم مردم بنگرید: «یک وقت ما در زندگی شخصی خود مثلا حرکت اشراف‌گونه‌یی داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوی چشم مردم یک مانور اشرافی‌گری می‌دهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ "همه‌اش حرام است"؛ به‌خاطر این‌که تعلیم‌دهنده‌ اشرافی‌گری است». ٨ شهریور ٨۴ ◼️مستند حکم ولیّ‌امر در رویه امیرالمؤمنین امیرالمؤمنین در نامه ۴۵ نهج البلاغه آبروی ابن حنیف را لکه‌دار می‌کند و می‌فرماید باور نمی‌کردم که به مهمانی اشراف بروی؛ جایی که درماندگان در آن جایی ندارند! آنگاه می‌فرماید: «أ َأَقنَعُ مِن نفسی بِأن یُقالَ هذا امیرُالمؤمنین و لا اُشارِکُهم فی مَکارِهِ الدهرِ أو أَکونَ اُسوَةً لَهم فی جُشوبَةِ العَیش»: آیا به همین بسند کنم که بگویند این فرمانروای مؤمنان است و در سختی‌های روزگار شریک آنان نباشم و در "زندگی سخت"، "اسوه" آنان نباشم؟ آقا سپس می‌فرمایند مگر من چونان چارپای آغلی یا چارپای چَرایی هستم که درگیر علف و چَرا است! ◼️ استفهام توبیخی یا تعارفی؟ آیا این استفهام، «توبیخی» است یا «تعارفی»؟ چنانکه کسی به امیرالمؤمنین گفت: چرا به خوراک سخت و پوشاک زمخت بسنده کردی؟ آقا فرمود: همانا خدای نَسْتوه و بِشْکوه، بر شهریارانِ دادگری، واجب کرده است که خود را با مستمندانِ مردم، تراز کنند تا [احساس] ناداری، [افزون بر سختی نداشته‌ها] سرکوفت آنان نشود: «إنّ اللهَ عزّ و جلّ فَرَضَ علی‏ أئِمةِ العَدلِ أن یُقَدِّروا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ الناس» ◼️توبه کن برادر فتحی! از بدنوشت خود در پشتیبانی از آن پیگیرنده کار پزشک قسی‌القلب توبه کن! از هجو برخی ولیّ‌نعمتان مستضعف شرمنده باش! و پندارت را با زمزم سخن امام خمینی بشور: «بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت‌جویی دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند! و تنها آنهایی تا اخر خط با ما هستند که درد فقر و استضعاف را چشیده باشند»! آیا ولایتیِ بالازاده‌ی بالازی، مزه مستمندی را چشیده؟