📚کاوه های زبانی؛ گمانه زنی در نام میبد و موقعیت ژئواکونومیک آن؛ میبد: سوئیس ایران کهن. 🚨دقت شود که مسائل واژه شناختی، روش شناسی قطعی ندارند و نوشته زیر نیز احتمالاتی قابل توجه است و بس. 1️⃣کاوه حاصل مصدر از کاویدن است: بکاو، کاو، کاوه. یعنی کشف شده و در برابر آن، (حاصل مصدر از یافتن) است: یافتن، بیاب، یاب، یابه/ یاوه . یاوه یعنی یافت شده در ره‌گذر؛ و یاوه‌گو یعنی آنکه هر چه یافت می‌گوید و سخنش ارزشی ندارد. 2️⃣کاوش واژه میبد یعنی شیره و بر و فرآورده و ثمره چیزی. گمانا که در برابر باشد و نی یعنی بی ثمر و بی مغز. شاید نی، کوتاهه «نَ‌مِی» بوده است. 3️⃣بنابراین «مِی‌نَو» یعنی شیره و بهره نو. آسمان را نیز از جهت باران بخشی و ثمربخشی «مِی‌نَو» می‌گویند؛ ولی معنای می‌نو، آسمان یا بهشت نیست. پس می‌نَو درست است نه مینُو (Minoo) و اسم منسوب آن هم می‌شود می‌نَوی نه مینویی. 4️⃣می‌وه: مِی، یعنی شیره و بهره و خمیره و برآورده یا فرآورده چیزی و «وَه» همان «بَه» است. پس می‌وه یعنی بهترین ثمره و بهره چیزی. در گویش کنونی هم هنوز برخی به درستی این واژه را «مِی وَه» می‌خوانند؛ نه میوِه (Mive). ✅«مِی‌بَه» نیز، خوانش دیگر «مِی‌وه» است و هر دو یعنی بهترین برآورده و ثمره درخت. نکته جالب اینکه واژه «می‌وَه» را چنین آفریده‌اند که نتوان زبان فارسی را زبان می و مستی و مُطربی دانست؛ بلکه فارسی، زبان می‌وَه است و خاستگاهی به‌داشتی و ژرف و آسمانی دارد. 5️⃣ می‌دانیم که «دار» یعنی درخت و دراکوب یعنی درخت کوب و سپی‌دار یعنی درخت سپید و دارزدن یعنی به درخت آویختن و دارو یعنی چیزی که از درخت و گیاهان گرفته می‌شود (اصل درمان، گیاهی است؛ نه شیمیایی) و گمانا که واژه دارا نیز، نسبتی با دار (درخت) دارد؛ زیرا کسی که درخت و باغستان داشت، فرد دارایی بود. 6️⃣چنانکه گفته می‌شود، اسم کامل میبد، «میبدار» بوده است؛ بنابراین، میبد در اصل «مِی‌وه‌دار» یا «می‌بَه‌دار» بوده است؛ یعنی درختستان (دار) «می‌وه/ می‌بَه» بوده است. در ره‌گذر روزگار، برای آسانی خوانش، «میبه‌دار، به «مِیبَدار» دگر شده است و کوتاهه آن «میبَد» شده است. اما چرا امروزه میبَد را میبُد می خوانند👇 7️⃣ آواکاوی میبد در محیط‌هایی مانند میبد، گِل گرم مردم، گرایش آوایی گویش را از سرد، به گرم می‌آورد؛ بنابراین فتحه که با طبع سرد سازگارتر است یا با خوانش بسته (اِستِفال) ادا می‌شود (مثل لهجه فیروزآبادی و ده‌آبادی) یا به گونه نیم‌بسته (معتدل) ادا می‌شود؛ مانند بیشتر محله های میبد و یا در برخی موارد به ضمه تبدیل می‌شود؛ زیرا ضمّه، طبع آوایی گرمتری دارد. مثلا میبدی‌هاواژه «عقَب» را «عقُب» می‌خوانند و فتحه مضاف و گاهی نیز کسره را به ضمه تبدیل می‌کنند: مانند: «خودَم: خودُم» یا «دلَم می‌خواهد: دلُم مُخواد» یا بِخورم: بُخورم. 8⃣ این تبدیل هم از نظر زیباشناختی زبان چهره، سبب غنچگی لبها می‌شود و هم به لحاظ حُجب و حیای تاریخی زنان، دهان باز نمی شود و هم با بهداشت محیط غباری کویر سازگار است و هم با طبع قناعت کویر؛ گویا برای غنچه کردن دو لب، نیروی کمتری تا فک زدن لازم است. (این هم برای خنده شما). 9⃣ شاید خاک خوب میبد سبب می‌وه دار دانستن آنجا (نسبت به اطراف) شده است و این رُستن نیکو، پیوندی با خاک «رُس» داشته باشد. این خاک رس، بستر ویژه برای صنعت سفال بوده است و صنعت زیلو نیز، یادگار رنگ گیاهی مرغوب رُستنی های میبد، باشد. 🔟 گمانا که ترکیب می‌بُد نیز مانند «سپه بُد» باشد. بنابراین، میبد به معنای سالار بهره (مِی) است؛ از این رو، میبد اهمیت ژئواکونومیک داشته است، چیزی شبیه وضعیت سوئیس کنونی که گنجینه (بانک مرکزی) کشور بوده است. دژ بسیار سخت با خندق عظیمی در گرداگرد آن که در کل کشور تقریباً بی نظیر است، باید یک منطق مستحکم داشته باشد. این معنا اندکی قابلیت جمع شدن با معنای قبلی هم دارد؛ به سبب طلای خوراکی (گندم) و راههای زیر زمینی این قلعه با آسیاب ها. 🍇لحظه هاتان می‌به‌انه، می‌وه‌انه، میوه‌دار، میبه‌دار 🌼 گرم گل نرگس باشید ابوالفضل امامی «میبدی»، ایتالیا پنجم ماه مبارک