14.52M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل دوم) 🔸زمستان سال ۸۶، شب یلدا، چند روزی بود که حال خوبی نداشتم، به اصرار خانواده مرا به درمانگاه بردند، تزریقاتی برایم انجام شد، به منزل برگشتیم و تا آنجایی یادم هست که باران شدیدی می‌آمد، خوابیدم یکی دو ساعتی که گذشت خانواده به من سر زدند و دیدند رختخواب پُر از خون شده و سریعاً مرا به بیمارستان منتقل کردند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/I6rhY 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links