18.36M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل سوم) 🔸فقط می‌سوختم تصورش هم سخت است هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم حتی التماس یا سئوالی! فقط درد می‌کشیدم می‌سوختم و فریاد می‌زدم خدااااااااا. 🔸چشمانم را بستم و باز کردم دیگر آن محیط نبودم یک راهرو بود زمین، دیوارها، سقف سفید هر یک متر و نیم یک درب بود. درب‌های چوبی منظم. انگار راهروی هتل است و اتاق‌هایش... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/l5agc 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links