💢💌💢💌💢💌💢
✍📝 خاطراتی از شهید عیدی محمد مردانی شیخ شبانی از زبان مادر بزرگوار و همسر گرامی شهید
📕✨مادر شهید می گفت: عیدی محمد پسری بسیار تمیز مودب و دقیق و باهوش بود و این ویژگی ها او را از بقیه هم سن و سال های اطرافش متمایز کرده بود و الگوی خوبی برای بقیه دوستانش بود.
هیچ گاه حرفی نزد که من رنجیده خاطر شوم و همیشه با ادب و احترام صحبت می کرد و خداوند بندگان خاص خود را به بهترین شکل ممکن می پذیرد.
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸
🌺💫گلوله رژیم شاه و افسوس شهادت:
همسر شهید می گوید:«شهید تنفر و بغض عجیبی از شاه و رژیم پهلوی داشت و این برگرفته از تربیت حسینی مادر گرانقدر و پدر متدین او بود.
در بحبوحه انقلاب فعالیت شهید بیشتر شد. روزی صبح آماده رفتن به خارج از منزل به همراه پسر دایی خود که در منزل ما بود شد و مدت زمان زیادی گذشت که هر دو به خانه آمدند؛ولی با چهره خسته و لباس هایی خاک آلود و ناراحت.
پس از کمی استراحت با ناراحتی گفت:«امروز در تظاهرات درگیری شدیدی بین مردم و سربازان شاه بود و می دیدم چطور مردم بی گناه شهید می شوند .
بعد با ناراحتی و افسوس گفت:«لیاقت شهادت نداشتم گلوله ای از کنار سرم گذشت که هم دیدم و گرمایش را حس کردم ولی شهادت لیاقت می خواهد که من ندارم.»
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸
🌾✨نام زینب برای دخترم:
دختر شهید ۵ ماه پس از شهادت پدرش متولد می شود.
پدربزرگش نام او را شهربانو می گذارد.
اما نوزاد بسیار ضعیف و بیمار بود.
همسر شهید و دخترش ۲ روز در بیمارستان می مانند ولی پزشکان کودک را که در دستگاه بود مرخص نمی کنند و به مادرش می گویند:« شما بروید ولی نوزاد حال خوبی ندارد و باید در بیمارستان بماند.
همسر شهید که امیدی به دیدار مجدد دختر خود نداشت آخرین بار دخترش را می بیند و پاره تنش را به خدا می سپارد.
روزی همسر شهید متوسل به عیدی محمد می شود و شفای دخترش را از پدر شهیدش می خواهد.
فردای آن روز مادر شهید به دیدار مزار پسرش می رود که خانمی نزدیک می شود و می پرسد شما مادر این شهید هستید؟ مزار پسر من کنار این شهید عزیز است و می گفت:«دیشب در عالم خواب شهید مردانی را دیدم و پیغامی به من داد و گفت:«به خانواده ام بگویید نگران دخترم نباشند او ان شاءالله خوب می شود و اسمش را زینب بگذارند.»
و زینب دختر شهید با سلامتی کامل پس از چند روز مرخص می شود .
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆