👈نوجوانی وجوانی حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم 🌴آرامش و وقار و سیمای متفکر ” محمد ” از زمان نوجوانی در بین همسن و سال هایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی  او را آزار دهد . 🌴در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی – که آن زمان در حجاز معمول بود – به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام ” بصری ” که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به ” راهبی ” مسیحی که نام وی  بحیرا ” بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد – کودک ده یا دوازده ساله – از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است. 🌴باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی – که نام دو بت از بتهای  اهل مکه بود – سوگند داد که در آنچه از وی  می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! 🌴بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی  و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت . 🌴محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی ، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی  بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی  و درستی و امانت بی مانند بود . 🌴صدق لهجه ، راستی  کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای  محیط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی  که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به ” محمد امین ” مشهور گردید . ” امین ” یعنی درست کار و امانتدار .   ادامه دارد....