🥀سلام بر آخرین سرباز عاشق کربلا
🥀یک نفس آمدهام تا که عمو را نزنی
🥀که به این سینۀ مجروح، تو با پا نزنی
🥀ذکر لا حول و لا از دو لبش میبارد
🥀با چنین نیزۀ سر سخت به لبها نزنی
🥀عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
🥀میشود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟
🥀نیزهات را که زدی باز کشیدی بیرون
🥀میزنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟
🥀من از این وادی خون زنده نباید بروم
🥀شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی
🥀دست و دل باز شو، ای دست بیا کاری کن
🥀فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی
🥀السَّلَامُ عَلَی عَبْدِاللهِ بْنِ
🥀الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّكِی