گفت تو کانال کمیل دنبال پیکر شهدا بودیم. نزدیک غروب، مرتضی یک شهید در گودال پیدا کرد. هر بیل خاک که میریخت بیرون مقدار بیشتری خاک تو گودال برمیگشت! دم اذان مغرب شد. مرتضی بیل را تو خاک فرو کرد و گفت: فردا برمیگردیم. صبح برگشتیم فکه به محض رسیدن، مرتضی رفت سراغ بیل و از خاک کشید بیرون و راه افتاد. تعجب کردم گفتم آقا مرتضی کجا داری میری؟! یه نگاه به من کرد و گفت:دیشب یه جوونی اومد به خوابم و گفت: من دوست دارم مثل حضرت زهرا سلام الله علیها گمنام بمونم! بیلت بردار و برو... شهید ☑️ @abdollahy_moh