شیخ انصاری برادری داشت به نام شیخ منصور که بسی تنگدست و فقیر بود . روزی مادرش به حال او رقت آورد و به برادر بزرگترش گله کرد و گفت : تو می دانی که برادرت منصور با این عائلة سنگین در شدت فقر بسر می‌برد و ماهانه‌ای که به او می‌دهی ، کفاف احتیاجات او را نمی‌کند ، می‌توانی به او بیش از دیگران کمک کنی . شیخ انصاری بدقت به سخنان مادرگوش فرا داد و سپس ، کلید اتاقی را که وجوه شرعیه در آن بود ، تحویل مادرش داد و با لحنی مودبانه گفت : بیا این کلید را بگیر و هر چه پول برای منصور می‌خواهی بردار ، به شرط اینکه در قبال آن ،من مسئولیتی نداشته باشم و وبال آن بر دوش تو باشد و خودت آن را تحمل کنی . این اموالی که نزد من است حقوق فقیران و مستمندان است و بین آنان به طور مساوی تقسیم می‌شود . همة تنگدستان در این باب یکسانند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند . مادرم ، اگر جوابی برای فردای قیامت در قبال این مبلغ اضافی که برای منصور بر می‌داری داری ،هر چه می‌خواهی انجام ده ، ولی بدان که حسابی در پیش است . مادر شیخ که عنصر با تقوی و با فضیلت و خدا ترسی بود ، وقتی این جملات را شنید ، از خوف خداوند لرزه بر اندامش افتاد و از گفتة خویش توبه کرد و مستمندی منصور را به فراموشی سپرد. 🔵 ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان اصفهان 🆔 t.me/esfsetad_ir 👈 🆔 eitaa.com/isfsetad 👈 🌐 isfsetad.ir