❎قطامِ فاحشه پستان و تمام اعضای بدنش را تقدیم ابن ملجم زنازاده کرد (لعنة الله علیهما)
صفحه 1️⃣ از 2️⃣
🔻وسار ابن ملجم حتى وصل إلى دار قطام ، وكانت قد أيست من رجوعه إليها ، وعرضت نفسها على بني عمها وعشيرتها وشرطت عليهم قتل أميرالمؤمنين (صلوات الله علیه) فلم يقدم أحد على ذلك ، فلما طرق الباب قالت : من الطارق؟ قال : أنا عبدالرحمن ففرحت قطام به وخرجت إليه واعتنقته وأدخلته دارها ، وفرشت له فرش الديباج وأحضرت له الطعام والمدام ، فأكل وشرب حتى سكر ، وسألته عن حاله فحدثها بجميع ماجرى له في طريقه ، ثم أمرته بالاغتسال وتغيير ثيابه ، ففعل ذلك ، وأمرت جارية لها ففرشت الدار بأنواع الفرش ، وأحضرت له شرابا وجواري ، فشرب مع الجوار وهن يلعبن له بالعيدان والمزامير والمعازف والدفوف ، فلما أخذ الشراب منه أقبل عليها وقال : ما بالك لا تجالسيني ولا تحادثيني يا قرة عيني؟ ولا تمازحيني! فقالت له : بلى سمعا وطاعة ، ثم إنها نهضت ودخلت إلى خدرها ، ولبست أفخر ثيابها وتزينت وتطيبت وخرجت إليه ، وقد كشفت له عن رأسها وصدرها ونهودها [١] وأبرزت له عن فخذيها ، وهي في طاق غلالة [٢] رومي يبين له منها جميع جسدها وهي تتبختر في مشيتها ، والجوار حولها يلعبن ، فقام الملعون واعتنقها وترشفها و حملها حتى أجلسها مجلسها ، وقد بهت وتحير ، واستحوذ عليه الشيطان ، فضربت بيدها على زر قميصها فحلته ، وكان في حلقها عقد جوهر ليست له قيمة ، فلما أراد مجامعتها لم تمكنه من ذلك...
♦️ابن ملجم حرکت کرد تا به خانه قطام رسید در حالی او از بازگشت ابن ملجم ناامید و خودش را به پسر عموها و عشیره اش نمایان ساخته و با آن ها کشتن امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) را شرط کرده بود ولی هیچ یک از آن ها نپذیرفته بودند. هنگامی که ابن ملجم در زد قطام گفت: چه کسی پشت در است؟ گفت: من عبدالرحمن هستم. قطام خوشحال شد و نزد او رفت و او را در آغوش کشید و به خانه اش برد و فرش زربفت گلدار ابریشمی بر او پهن کرده و به او غذا و شراب داد. آن ملعون خورد و نوشید تا اینکه مست شد قطام از اوضاعش پرسید و او تمامی ماجرا را که در راه برایش اتفاق افتاده را برایش تعریف کرد. پس به او گفت که به حمام برود و لباس هایش را عوض کند. او نیز این کار را انجام داد؛ و به کنیزش دستور داد تا خانه را به انواع زیرانداز ها تزیین کند و برای او شراب و دختران آورد. آن ملعون با آن ها شراب نوشید در حالی که با عود و نی و چنگ و دف در اطرافش می رقصیدند و با او عشق بازی می کردند. هنگامی که شراب روی او تأثیر گذاشت نزد قطام آمده و گفت: ای نور چشمم تو را چه شده است که با من نمی نشینی و صحبت و مزاح نمی کنی. قطام به او گفت: حتماً روی چشم، پس برخاست و داخل سرایش گشت و بهترین لباس هایش را پوشید و خود را معطر ساخت و نزد آن ملعون آمد. آن گاه سر و سینه و پستان خود را باز کرد و ران هایش را به او نشان داد که نوعی لباس توری روی آن پوشیده بود و تمامی اندامش را برای آن ملعون نمایان می ساخت و با ناز و عشوه راه می رفت در حالی که دختران اطرافش می رقصیدند. آنگاه ابن ملجم برخاست و او را در آغوش گرفت و مکید و او را در محل خود نشاند در حالی که مست بود و شیطان در وجودش رخنه کرده بود. پس قطام دست به دکمه پیراهنش برده و آن را باز کرد در حالی که در گردنش گوهری بود که قابل قیمتگذاری نبود. هنگامی که آن ملعون خواست تا با او جماع کند او اجازه نداد...
📚بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث جلد 42 صفحه 273