۶۳ فَها اَنـَا ذا یا اِلـهى بَیْنَ یَدَیْکَ یا سَیِّدى، خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ حَقیرٌ لا ذُو بَرآئَهٍ فَاَعْتَذِرَُ وَ لا ذُو قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ وَ لا حُجَّهٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَ لا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَ لَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَ ما عَسَى الْجُحُودَ وَ لَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلاىَ یَنْفَعُنى کَیْفَ وَ اَنّى ذلِکَ وَ جَوارِحى کُلُّها شاهِدَهٌ عَلَىَّ بِما قَدْعَمِلْتُ وَ عَلِمْتُ یَقیناً غَیْرَ ذى شَکٍّ اَنَّکَ سآئِلى مِنْ عَظایِمِ الاُْمُورِ وَ اَنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ وَ عَدْلُکَ مُهْلِکى وَ مِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبى هم اینک اى خداى من در برابرت هستم، ای آقاى من، فروتن و خوار، درمانده و کوچک، نه دارنده ی زمینه برائتم، تا عذرخواهى کنم، و نه نیروى که یارى بطلبم، و نه دلیلى که با آن احتجاج نمایم، و نه گوینده اى هستم که گناه و کار بد نکرده باشم، انکار گناه کجا؟ بر فرض اگر انکار میکردم، چه سود میداد، چگونه؟ و چسان این معنا ممکن شود، و حال آنکه همه اعضایم بر آنچه عمل کردم بر من گواهند؛ به یقین دانستم بدون تردید، که تو از کارهاى بزرگ من پرسنده اى، و تو حاکم عدالت پیشه اى هستى که در حکم و داورى ستم نمیکنى، و عدالت تو هلاک کننده من است، و من از همه ی عدالت تو گریزانم،