شب‌عاشورا‌دید‌امام‌داره‌توصحرا‌خم‌وراست میشه! رفت‌جلو‌ازامام‌پرسید‌یااباعبدالله‌چیکارمیکنی؟! ارباب‌گفتن: فردا‌خیمه‌های‌منـو‌آتیش‌میزنن.. بچه‌های‌من‌بی‌پنـاه‌تودشت‌فرار‌میکنن.. دارم‌تاجایی‌که‌‌میشه‌‌خاراروجمع‌میکنم توپای‌بچه‌هام‌نره..😔💔!