وصیتنامه سرباز رشید اسلام شهید:
ابوالحسن زارع واوسری
با سلام و درود بر امام زمان (عج) که قلبها در انتظار اوست. با سلام و درود بر خمینی بت شکن و با سلام و درود بر شهیدان صدر اسلام تا کربلای حسین (ع) و از کربلای حسین (ع) تا کربلای ایران که با نثار خون مبارکشان، نهال اسلام را آبیاری کردند.
با سلام و درود بر مجروحین و معلولین جنگ که عضوی از بدن مبارکشان را فدای اسلام و حسین (ع) کردند و حسین گونه در کنار حسین ]زمان[ جنگیدند. سلام و درود بر اسیران عزیزمان که در زندان کافران بسر می برند و ]امیدوارم[هر چه زوتر با پیروزی، صحیح و سالم به آغوش گرم پدر و مادرشان برگردند. خدایا! همچنین، اسیر عزیزمان، باب الله نظری را هر چه سریع تر به پدر و مادرش برسان!
رسول خدا (ص) فرموده است: «باید هر مومن یا مومنه که در قید حیات است، برای خود وصیت نامه ای باقی بگذارد.»
]از این رو[خدا را سپاس می گویم که به من فرصت داده تا بتوانم چند خطی به نام وصیتنامه از خود باقی بگذارم؛ پس تشکر از ذات پاک بی همتایش.
الهی! تو گرامی داشته ای نام شهدا را و به آنان اجر و مقام ارزانی داشته ای. خدایا! تو تنها قادری، نه کس دیگر. تو را به نام اعظمت، به نام «الرحمن الرحیم»، تو را به آنهایی که در دو دنیا، شفیع انسانها قرار می دهی، تو را به دودمان انبیاء، اولیاء و شهدا، مرا ببخش و بیامرز و از چاکران شهدا قرار بده! مگذار نامم به بدی در آخرت برده شود. خدایا! تو خود می دانی؛ ما در دو دنیا، مقروض هستیم؛ چه کنیم و به کجا روی آوریم؛ اگر تو ما را نبخشی، خدایا! به کجا پناه ببریم. خدایا! تو دریای رحمت هستی، پس ما را در آن دریا غسل ده که ما جز آن دریا در دریاهای دیگر پاک نمی شویم. خدایا! تو را قسم به کودکان شهدا و به ارواح شهدا، از گناه من بگذر که دیگر طاقتم طاق شده. به عزت و مقام شهدا، نام شهید بر من قرار بده!
خدایا! می خواهم به خدمت مقدس سربازی مُشرّف شوم. می گویند که جبهه یک دانشگاه است و در این دانشگاه ]فقط[یک درس نیست؛ بلکه درسها است که باید از تمام آنها با نمرات عالی قبول شده و هر کس تمام درسها را مرور کرد، لابد شهید می شود. کسانی هستند که به یک بار مرور، تمام نمرات قبولی را با معدل «شهید» می گیرند. خدایا! مرا هم از این نوع قبولی عنایت فرما! البته با این استاد و رهبری که ما داریم؛ انشاء ا… تمام آرزومندانِ قبولی، قبول شوند. انشاءالله.
پدرجان! می دانم که از دست دادن فرزند بسیار دشوار است اما کمی صبر کن، باور کن به خدا. من امانتی بودم که در نزد شماها بودم. خدا را شکر کن که امانت را به خوبی به صاحب آن دادید. بابا جان! باور کن به خدا، کسرم بود که در رختخواب بمیرم.
پدرجان! به من “ناکام” نگویید که من به کام خود رسیدم. من آرزوی شهادت داشتم که به آن رسیدم.
مادرجان! گریه نکن و همیشه شادباش تا من شاد باشم. همیشه امام را دعا کن. مادرجان! می دانم که آرزوی فراوان داشتید. مادرجان! به خدا، من به بهترین آرزوهایم که همان شهادت بود، رسیدم. مرا ببخش و به بزرگی خود، مرا عفو کن که من هنوز، خوبیهای تو را نتوانستم جبران کنم. تو برای من، زحمتهای فراوان کشیدی و من از زحمتهای شما خیلی ممنونم.
برادرجان! همیشه به یاد امام باش و امام را دعا کن! برادرجان! از امام جلوتر نروید؛ چون گمراه می شوید و عقب نمانید؛ چون هلاک می شوید. برادر! سیاه نپوشید؛ چون روحم ناراحت می شود.
برادرزاده ام ولی جان! عموی شما یک سرباز بود ولی شما به جای سربازی به بسیج بروید و جای عموی خودتان را پُر کنید و نگذارید؛ تفنگ عمویت به زمین بیفتد.
خواهرجان! می دانم از دست دادن برادر خیلی خیلی دشوار است ولی صبر زینبی داشته باشید. خواهشی که من از شما دارم، این است که سیاه نپوشید و وقتی نعشم را به خانه آوردید و می خواهید وداع کنید، به جای گریه، “تکبیر” بگویید و امام را دعا کنید! خواهرجان! حجاب را محکم حفظ کنید؛ زیرا حجابِ شما کوبنده تر از سلاح من است؛ در ضمن اگر شهید شدم، مرا دفن نکنید تا خواهرم “طیبه” بیاید و با من وداع کند.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار!
شهید زارع از دار مکافات نظر بنمود در کوی ملاقات