چرا گروهی از مرگ میترسند؟
دلیل عمده این مطلب این است که به زندگی بعد از مرگ ایمان ندارند، یا اگر ایمان دارند، این ایمان به صورت یک باور عمیق در نیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است. وحشت انسان از فنا و نیستی طبیعی است؛ اما اگر انسان مضمون این روایت را باور کند که «دنیا زندان مومن و بهشت کافر است»، هرگز از مرگ وحشت نمیکند؛ در عین اینکه خواهان زندگی برای پیمودن مسیر تکامل است.
در وقایع عاشورا میخوانیم که هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر امام حسین (ع) و یارانش بیشتر میشد، چهرههای آنها برافروختهتر و شکوفاتر میگشت. پیرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند و وقتی از آنها سوال میشد که چرا اینگونه هستید، میگفتند : برای اینکه ساعات دیگر شربت شهادت مینوشیم و حورالعین را در آغوش میگیریم.
علت دیگر برای ترس از مرگ، دلبستگی بیش از حد به دنیاست؛ چرا که مرگ میان آدمی و محبوبش جدایی میافکند و دل کندن از امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم کرده، برای او سخت است. شخصی نزد ابوذر آمد و همین را پرسید. وی گفت: «برای اینکه شما دنیا را آباد کردهاید و آخرتتان را ویران. طبیعی است که دوست ندارید از نقطه ای آباد به نقطه ویرانی منتقل شوید.» عامل سوم، خالی بودن ستون حسنات، و پر بودن ستون سیئات نامه عمل است.
برشی از کتاب قرآن حکیم و شرح آیات منتخب، ترجمه حضرت آیت الله مکارم شیرازی
@sarneveshte_ensan