یکی از جنگ های بسیار مهم بود. دشمنان همه ی نیرویشان را جمع کردند. از قضایا مطلع شد و آن خندق معروف را کند؛ کفّار، مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمی توانند، لذا شکسته و مُفتضح و مایوس و ناکام مجبور شدند برگردند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۴۹ با دشمن سازمان یافته ای که آماده و منتظر حمله است امان نمی دهد؛ اما دشمنی که سازمان یافته نیست و لجاجت ها و دشمنی ها و خباثت های فردی دارد و بی ایمان است، مانند عبدالله بن اُبی، تحمل می کند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۲ وقتی که مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، فرمود شما از جهاد کوچک تر برگشتید، حالا مشغول شوید. . کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۳ هر کسی که در دل بیماری دارد جزو منافقین نیست؛ گاهی مومن است، اما در دلش مرض هست که اگر جلویش را نگیری و خودت با آنها مبارزه نکنی، را از تو خواهد گرفت، وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی ایمان و تو با ایمان است؛ آن وقت اسمِ چنین کسی است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۴ در رفتار خود مدبّرانه عمل می کرد و سرعت عمل داشت. پیغمبر در مواجه با دشمن، کارِ سیاسی دقیق می کرد و دشمن را به اشتباه می انداخت؛ اما با مومنین و مردم خود همیشه صریح، شفاف و روشن حرف می زد و سیاسی کاری نمی کرد. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۵ پیغمبر ده سال حکومت کرد؛ اگر عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعه پرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمی توانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۶ 8⃣