پرچم حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها
توی جلسه بچههای ادبیات پایداری داشتیم موضوعات پیشنهادی را مینوشتیم.
یکهو حاج اصغر بعد از چندتا پیشنهاد خیلی خوب با آن لهجه شیرین تبریزی و لحن آرامش گفت: «خادمان حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها هم خاطرات خوبی دارن!»
راستش را بخواهید اولش توی ذوقم خورد و جدی نگرفتم! ولی گفتم به احترام آن نظرات خوب قبلی با اینکه وقت جلسه گذشته، این یکی را هم بشنویم. فهمیدم خودش هم از خدام حرم است.
کمی از روایتهای بردن پرچم به منازل شهدا که گفت برایم جذاب شد. قرار شد توی همین هفته پیگیر جمع کردن چند نمونه روایت از بقیهی خدام شود که پروژه را تعیین تکلیف کنیم.
دیشب آخر شب تماس گرفت.
تعجب کردم، این موقع شب؟!
- خیره حاج اصغر!
- خیره! امروز صبح پیگیر روایتها بودم، ظهر ساعت ۱۲ زنگ زدن گفتن بیا ساعت ۱۵ باید با پرچم بری تبریز!
راستی به تبریزی بودن حاج اصغر اشاره کردم، ولی نگفتم که پاسدار هم هست.
حاجی ادامه داد: «برنامهها رو برای سفر چک میکردم که از سپاه تبریز زنگ زدن برای حال و احوال!
گفتم اتفاقا تو مسیر تبریزم!
گفتند عجب! ما اینجا شهید گمنامی داشتیم که دیروز، بعد سالها خانوادهاشون پیدا شده! قراره پنجشنبه توی یه مراسمی برن سر مزار بچهاشون! کاش پرچم رو بیارید توی مراسم شهید...
پیگیر شدم و مجوز گرفتم؛ انشاالله جمعه پرچم حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها مهمون منزل شهید میشه. خانم خودش برنامه دلجویی از اون خانواده رو جور کرد...»
حاج اصغر همیشه اسم خانم را کامل ادا میکند: «حضرت معصومه سلاماللهعلیها»
پنجشنبه، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
🖋 محمدصادق رویگر
▫️قیامشهر | خردهروایتهای قم
@ghiyamshahr