ستون حنانه
صداي ناله و گريه اش، همه ي جمعيت را به گريه و ناله انداخته بود.
تا همين جمعه ي قبل پيامبر براي خطبه خواندن به او تكيه مي داد. حالا ولي براي رسول خدا منبري ساخته بودند كه رويش بنشيند.
ستون چوبي، طاقت دوري رسول مهرباني را نداشت.
پيامبر از منبر تازه، پايين آمد، سراغ تكيه گاه قديمي اش رفت و او را در آغوش گرفت.ستون حنانه آرام شد.
پيامبر به منبر تازه برگشت و رو به مردم، فرمود:
حتي این چوب خشک هم به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند.
اين چوب خشك هم از دوری پيامبرش غصه دار مي شود؛ ولي انگار براي بعضي از شما، دوري و نزديكي از من فرقي نمي كند!
من، اگر اين ستون را در آغوش نمي گرفتم، اگر به اين چوب خشكيده ي نخل، دست نمي كشيدم، تا قيام قيامت ناله مي كرد.(1) امروزه ستونی به این نام در مسجد النبی وجود ندارد.
علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 327؛منتهی الامال، جلد اول، ذیل عنوان ""معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله"".
https://eitaa.com/adinebaharan