#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و هجدهم
❇️ صدور فرمان جهاد به استانداران
[ نامههایی به کارگزارانم نوشتم و به آنها دستور دادم مقدمات جنگ را فراهم کنند و آماده جهاد باشند. به عبداللهبنعباس، استاندار بصره، نوشتم: ]
🔻مسلمانان و مومنان در اطراف خود را به سوی من اعزام کن و رفتار من [ در جنگ جمل ] را به آنان یادآور شو و از عفو و گذشت من درباره آنان سخن بگو. همچنین علاقه مرا به آنها گوشزد و آنها را به جهاد تشویق و ترغیب کن و از فضیلتی که در این کار برای آنها هست، آگاهشان ساز.
🔻همچنین نامههایی به استاندار اصفهان؛ مخنفبنقیس، استاندار بحرین؛ عمربنابیسلمه مخزومی و استاندار همدان؛ جریربنعبدالله، نوشتم و از آنها خواستم که با لشکریان خود به سوی من حرکت کنند و به این آیه قرآن اشاره کردم:
«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ؛
خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه در خودشان است، تغییر دهند و هنگامی که خداوند ارادهٔ سوئی برای قومی کند، هیچ نیرویی مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت».
❇️ چگونگی مواجهه با اهل تردید و مخالفان جنگ
🔸ملایمت با اصحاب عبداللهبنمسعود
🔻[ جمعی از اصحاب عبداللهبنمسعود نزد من آمدند و گفتند: ما با تو همراهی میکنیم؛ ولی در اردوگاه شما فرود نمیآییم و خود اردویی جداگانه میزنیم تا کار شما و اهل شام را نیک بنگریم و بررسی کنیم. هرگاه دیدیم یکی از دو طرف کاری انجام داد که بر او حلال نیست یا گردنکشی و ظلمی از سرزد، ما بر ضدّ او وارد جنگ میشویم. به آنها گفتم: ]
آفرین، احسنت، این معنای فهم در دین و آگاهی از سنت است و هرکس به چنین پیشنهادی راضی نشود، بیگمان خائن و ستمگر است.
🔻[ جمع دیگری از اصحاب عبداللهبنمسعود که چهارصد نفر بودند و در راس آنها ربیعبنخثیم بود، اظهار کردند: ای امیرالمومنین ما فضل و برتری تو را قبول داریم؛ ولی در این جنگ گرفتار شک و تردید هستیم و چون هیچ کدام از ما و شما بینیاز از رزمندگانی نیستیم که از مرزها دفاع کنند، پس ما را به برخی از مرزها بفرست تا مرزبانی کنیم و در دفاع از مردم آن مناطق با دشمنان بجنگیم. با آنها نیز مدارا کردم و مأموریتی در مرز ری به آنها واگذاشتم. ]
🔸شما را به خدا وا میگذارم
[ مردانی از قبیله "غطفان" و " تمیم" آمدند و رأی خود را در مورد مکاتبه با معاویه و جنگ نکردن با مردم شام، مطرح کردند. حمد و ثنای الهی را بهجا آوردم و پاسخ آنها را دادم: ]
🔻به خدا سوگند، سخنانی که از شما میشنوم، سخن کسانی است که در آنان تصمیمی برای شناختن معروف یا انکار منکر نمیبینم.
🔻خدا میان من و شما حاکم است و من شما را به خدا وا میگذارم و در برابر شما به او اعتماد میکنم. هر کجا میخواهید بروید.
🔸مخالفت دو قبیله "غنی" و "باهله"
🔻[ قبایل باهله و غنی از همراهی با مردم خودداری کردند. به آنها گفتم: ]
خدا شاهد است که شما مرا دشمن میدارید و من نیز شما را دوست ندارم؛ پس سهم خود را از بیتالمال بگیرید و رهسپار منطقه دیلم شوید.
🔸اعتراض مردی از "بنیفزاره"
🔻[ در حال دعوت مردم به جهاد بودم که مردی از بنیفزاره برخاست و گفت: آیا میخواهی ما را به سوی برادران خویش از مردم شام حرکت دهی تا آنان را به خاطر تو به قتل رسانیم؛ همانگونه که ما را به سوی برادرانمان از اهل بصره بردی و آنان را کشتیم؟ نه، به خدا سوگند که ما دیگر چنان نکنیم.
مالک اشتر از جای خود برخاست و پرسید: این مرد از کدام قبیله است؟ وی از مسجد گریخت و در میان بازار و در زیر دست و پای مردم کشته شد. مالک اشتر از سخنان هتاکانه آن مرد عذرخواهی کرد. در پاسخ وی و خطاب به مردم گفتم: ]
🔻 راه ما راهی است که همه در آن مشترک هستیم و مردم نیز در مسیر حق، از حقوق یکسانی برخوردارند. هر کس در خیراندیشی برای عموم مردم تلاش کند و نظر دهد، به ثوابِ نیت خود میرسد و تکلیف خود را انجام داده است.
📚منابع:
۱. وقعة صفّین، ص۱۱۶
۲. سوره رعد، آیه ۱۱
۳. الفتوح، ج۱، ص۲۰۱
۴. أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۹۳
۵. أخبار الطوال، ص۱۶۴
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی