بعضیها را دیدهام که از «وقتِ کم» شکایت میکنند.
آنها میگویند: حیف که نمیرسیم. گرفتاریم.
وقت نداریم. عقبیم...
اینها واقعاً بیمارِ خیالبافیهای کاهلانهٔ خود هستند.
وقت، علیالاصول، بسیار بیش از نیاز انسان است.
ما، وقتِ بیمصرفمانده و
بوی ناگرفتهٔبسیاری در کیسههایمان داریم:
وقتی که تباه میکنیم، میسوزانیم،
به بطالت میگذرانیم.
بسیاری از ما میتوانیم پنجبرابر، دَهبرابر،
یا بیشْبرابرِ آنچه کار میکنیم، کارکنیم،
یادبگیریم، بیافرینیم، تغییربدهیم.
انسانِ شهری، عجیب در بیکارگی و بطالت فرورفتهاست:
بهانهجویی، وِرّاجی، شوخیهایمُبتذلِ خجالتآور،
ولگردیهای بدون عمق،ذوقتکُشی،
خوابهای طولانیِ پیرکننده...
و همیشه در انتظارِ حادثهیی غریب و دگرگونکننده:
اگر نه معجزهیی، دستکم کرامتی...
و ناگهان حلشدنِ جمیع مشکلات...
امّا این نوع برخورد با زندگی،
فقط تباهکردنِ زندگیست...
- یک عاشقانه آرام
#رمضان_مهدوی