✍نقدی بر یادداشت زیر و یادداشتهای مشابه ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ ساعت هشت یا هشت و نیم شب بود که بعد از یک روز خسته کننده برگشتم منزل. شبکۀ سه مشغول پخش سریال « اوک نیو » بود. ماجرای غم انگیز زندگی دخترک روح و روانم را زخمی کرد. آنقدر بابت سرنوشت این ضعیفۀ بیچاره نگران بودم که نفهمیدم کی سریال تمام شد پیامهای بازرگانی بعد از سریال هم که نیازی به گفتن ندارد! فقط حسرت بی پولی آدم را بیشتر می کند. خدا رو شکر شبکه اجازۀ نفس کشیدن نداد و بلافاصله مصیبت نامۀ « بانوی عمارت » شروع شد. داستان این سریال هم انگار برای لطمه زدن و گریه کردن نوشته شده بود. بلا پشت بلا ؛ بدبختی پشت بدبختی نزدیک بود که با دیدن کارهای خواهر شازدۀ قجری و نوکر شیطان صفتش بغضم بترکد ولی با زحمت خودم را نگهداشتم. بانوی عمارت که تمام شد رفتم سراغ سریال شبکۀ دو ؛ سری جدید بی قرار نمیدونم نویسندۀ سریال چه حالی داشته موقع نوشتن! ولی ظاهراً خیلی خراب بوده که سریال اینقدر تاریک و سکته آور از کار در اومده. چشمتون روز بد نبینه! دو سه تا اهریمن با تاکتیکهای کسینجری افتادن به جون یه زن بدبخت بعد از سریال شبکۀ دو دیگه حوصلۀ تماشای مینوی شبکۀ یک رو نداشتم. می دونستم که غمنامۀ سیما ادامه داره اون شب خندوانه هم نداشت. با بی حوصلگی دراز کشیدم. هنوز درست و حسابی خواب به چشمم نیامده بود که با صدای دینگ دینگ پیام رفتم سراغ گوشی. خبرها حاکی از گران شدن قیمت بنزین بودن. خدا براتون نخواد ؛ تا صبح کابوس می دیدم فردا صبح دیگه تلویزیون رو روشن نکردم . نزدیک ظهر یه سر به شبکه های اجتماعی زدم. یکی از نماینده های تهران حدس زده بود که مردم با گرانی بنزین موافق هستن. با خودم گفتم خدایا! این یارو رو کجای دلمون بذاریم؟ همون سوگنامه های تلویزیون برای ما بسه. این بابا رو خودت اداره کن اگه به آقایون برنمیخوره! لطفاً یه مقدار سریالهای شبکه رو شادش کنن. مردیم از این همه غم @hamidbana_ir ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ نقد بر این یادداشت و یادداشتهای مشابه را بخوانید👇 @afsar13