#به_وقت_خاطره 📜
🌹هر روز توي مريوان،همه را راه ميانداخت؛هرکس با سلاح سازماني خودش. از کوه ميرفتيم بالا. بعد بايد از آن بالا روي برف ها سر ميخورديم پايين.
🌹اين آموزشمان بود. پايين که ميرسيديم، خرما گرفته بود دستش،به تک تک بچه ها تعارف ميکرد. خسته نباشيد ميگفت.
خرما تعارفم کرد.گفتم«مرسي.»
گفت«چي گفتي؟»
ـ گفتم مرسي.
ظرف خرما را داد دست يکي 🌹ديگر.گفت«بخيز.»
هفت ـ هشت متر سينه خيز برد.
گفت«آخرين دفعهت باشه که اين کلمه رو ميگي.»
•|خاطرهاے از شهید💔
احمد متوسلیان🕊|•
🌴
@afsaranjangnarm_313🌴