3⃣ به خیمه زینب (س) رسیده اند،
امام وارد خیمه میشود و نافع در بیرون حرم، می ماند و خیالش از خلال خیمه نفوذ می کند .
نافع، کلام زینب را میشنود :
« عزیز برادر!
آیا اصحابت را آزموده ای؟
آنقدر دل و دین دارند که تو را در میانه نبرد تنها نگذارند و به دشمن نسپارند؟....😰
نافع، پریشان حال و گریان به خیمه حبیب میرود...
📢 حبیب! آی حبیب!
این چه گاه خفتن است؟؟
بیا و ببین در دل دختر رسول خدا چه میگذرد ؟ ما خفته ایم و زینب پریشان است!
ما مرده ایم مگر؟؟
بیا کاری کنیم حبیب!
بیا خاکی به سر کنیم !
جنون نافع چون صاعقه ای در تن و جان حبیب می پیچد و او را از جا می جهاند.
انگار خبر زلزله همراه دارد در اطراف خیمه ها می دود و فریاد میزند:
ای غیرت زادگان! ای غیور مردان!
این گاه خفتن نیست! برخیزید بیایید!
شیران حرم، در چشم به هم زدنی حبیب را دوره می کنند.
چه خبر شده است؟؟
ما خواب نیستیم، نبودیم، منتظر اشاره ایم، چه خبر شده است؟؟❓
حبیب نگاهش به نگاه بنی هاشم گره می خورد: شما نه! شما بروید! شما اهل خانه اید!
این آتشی است که بر جان همسایگان افتاده، شما محرم خانه اید ، شما اهل بیتید، بروید و آسوده بخوابید که این کار، کار ماست و منشأ این آتش در خانه ماست! ❗️
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇