1⃣ حدود دوماه از واقعه غدیرخم گذشته است، ص می داند که از عمر شریفش زیاد باقی نمانده است. اما برحسب رحمة للعالمینی اش هنوز نگرانی هایی دارد. هرچند جامعه اسلامی از درون رویش های زیادی داشته، اما از بیرون آن ریزش ها و دشمنی هایی از جانب کفار و منافقین، آن را تهدید می‌کند⚠️ 👈 هرچند که این روزها آخرین شعله های زندگانی رسول خدا ص، به خاموشی می گراید ولی او هنوز هم به فکر امت و جامعه اسلامی است . ⚠️ عمده ترین نگرانی پیامبر از ناحیه رومیان بود که بر شامات تسلط داشتند و در این زمان، تجاوزات خود را به مرزهای اسلامی آغاز کرده بودند. بنابراین آن حضرت، پس از بازگشت به مدینه ،سپاه منظمی مرکب از مهاجر و انصار ترتیب داد تا راهی مرزهای شام شوند و متجاوزان را سرکوب نمایند. ص، «اسامة بن زید» جوان نورسی را که سن او در آن زمان حدود ۲۰ سال بود، برای فرماندهی برگزید، اما سرپرستی یک نوجوان، مایه اعتراض گروهی از سالخوردگان شد. 👈 هدف پیامبر از این کار این بود که اصل تقسیم کار و مقام بر اساس شخصیت و لیاقت را زنده کند و آشکارا برساند مقام و موقعیت اجتماعی در گرو سن و سال نیست، بلکه رابطه مستقیم با لیاقت و کاردانی دارد. ص، در بسیج کردن یاران خود و حرکت آنان پافشاری شدیدی داشت، اما گروهی حرکت سپاه را به تأخیر انداخته و در اجرای فرمان رسول خدا ص، جدیت کافی نشان نمی‌دادند.😔 روزی که پیامبرص، پرچم را برای اسامة بست، فردای آن روز در بستر بیماری افتاد😔 در اثنای بیماری هر موقع از تاخیر حرکت سپاه آگاه می شد، می فرمود: سپاه را حرکت دهید! 👈 این سفارش‌ها سبب شد که مهاجر و انصار به عنوان تودیع به حضور پیامبر برسند و خواه ناخواه مدینه را ترک گفته و به اردوگاه بپیوندند. آنان در اردوگاه بودند که گزارش‌های ناگواری از مدینه رسید که پیامبر در حال احتضار است و از این رو گروه زیادی از مهاجر و انصار به مدینه بازگشتند و سرانجام پس از ۱۶ روز اصرار، یکی از آرزوهای پیامبر ص، جامه عمل نپوشید و حرکت سپاه به عقب افتاد. 😔