«بداهه» خبر آمد زمین افتاده یک سردار ایرانی زمین از خون او رنگین و چشمم هست بارانی نه تنها من که یک کشور برایش ناله سر می‌داد بلوچ و کرد و لَک، لُر، ترک و شیرازی و تهرانی در اوصافش سرودن‌ها به کرمان زیره بردن هست در آغوشش گرفت آن قهرمان را خاک کرمانی برای جنگ با دشمن، برای حفظ امنیت تویی سردار دلها ای هزاران مرد میدانی! نگین افتاد از دستت چه باک از دشمنت داریم مهم نقش نگین توست بر دل‌ها، سلیمانی! اگر دستت زمین افتاده اما دستگیری کن مرا با خود ببر سردار از این دنیای ظلمانی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺